کتاب هوری، کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی و روایتگر زندگی نامه و خاطرات سردار فاتح هور سرلشکر شهید علی هاشمی می باشد و در انتشارات شهید ابراهیم هادی منتشر شده است.
عاشقانه باز امشب می زند نی زار، زار
می زند از دست این دنیای ناهنجار، جار
کتاب هوری به روایت یادبودهایی از زندگی «سردار شهید علی هاشمی» پرداخته که شامل داستان ها و خاطراتی کوتاه نظیر؛ «آن روزها، مسجد، دفاع، انقلابی دیگر، شناسایی، حراست مرزی، سختی کار در هور، خودش امضاست، خصوصیات، بدر، فریب، آتش درنیستان، عاشقی، سال های انتظار» و غیره می باشد که از زبان «مادر، همسر و دیگر خانواده، دوستان، همرزمان و فرماندهان روایت شده است.
«سردار شهید علی هاشمی» در سال های جنگ تحملی یکی از فرمانده های آن دوران و از اهالی اهواز بود و به علت شناختی که با منطقه و عملیات های نظامی داشت یکی از عنصر ویژه و حیاتی آن زمان به حساب می آمدو همچینین «یکی از طراحان اصلی عملیات خیبر و بدر» نیز بوده است.
علی که بیست سال بیشتر نداشت یک عملیات را به خوبی رهبری کرد. تا جایی که فرماندهان زبده ی ارتش عراق مات و مبهوت او شدند! او سال ها در سمت های مختلف، در عرصه ی نبرد حضور داشت، هر روز و هر جا که مسئولان برای او مشخص می کردند مشغول انجام وظیفه می گردید، تا این که راهی هور شد و هور، مسیر زندگی او را عوض کرد. او اهل هور شد.
اما هوری! هوری حکایت مرد خلاقی است که گره ی افتاده به جنگ را با هنرنمایی خود گشود! هوری حکایت مردی است که کارش کارستان بود! از یک منطقه ی مرده که کسی به آن توجه نمی کرد! جبهه ای ساخت که ارتش عراق مبهوت هنرنمایی او و یارانش شد! او از توان نیروهای بومی به بهترین نحو استفاده کرد. حتی معارضان عراقی را برای مبارزه با صدام بسیج کرد و سخت ترین ضربه ها را به دشمن وارد نمود.
وقتی به روزهای آخر جهاد رسید، در هور ماند تا همه بروند و در میان نیستان هور با خدای خود خلوت کرد. آری، هوری حکایت زنده بودن شهداست.
هوری حکایت دیگری هم دارد! داستان مردی است که می خواست مانند مادر سادات، گمنام و بی مزار باشد. اما با شنیدن صدای غربت و مظلومیت رهبرش دیگر سکوت را جایز ندانست!
آری، هوری حکایت اوست؛ حکایت کسی که هنوز ناشناخته است؛ زیرا عاشقان حضرت صدیقه (س)، مانند مادرشان ناشناخته خواهند ماند.
برخی از عناوین این کتاب را ببینید.
آن روزها
مسجد
انقلاب
کمیته
مسئول فرهنگی
دفاع
حفاظت از شهر
اولین دیدار
انقلابی دیگر
عملیات
شهید چمران
دقت نظر
دفتر نخست وزیری
کرخه نور
پیمان
راهکار
ام الحسنین(ع)
کلاس فرماندهی
شناسایی
صبورانه
آزادی خرمشهر
سپاه سوسنگرد
تصمیم انقلابی
حراست مرزی
امکانات
برای شناسایی منطقه ی القرنه و جاده ی اطراف آن و مواضعی که تازه در آن ایجاد شده بود، لازم بود دو نیروی با تجربه و مطمئن را به شناسایی عمقی بفرستیم. حاج علی خیالش از برادران سید نور و سالمی راحت بود. آن ها از نیروهای با تجربه در کار شناسایی بودند.
حاجی این دو نفر را صدا کرد و گفت: «شما باید برای شناسایی مواضع بروید و ۷۲ ساعته برگردید.» غلام پور که فرمانده ی قرارگاه کربلا بود از حاج علی پرسید: چقدر به این دو نفر اعتماد داری؟
حاجی گفت: «این ها از قوی ترین نیروهای اطلاعاتی من هستند و کارشان را خوب بلندند، مسیر را عین کف دست می شناسند.» با این حرف حاجی بچه ها تأیید شدند و راه افتادند.
۷۲ ساعت گذشت، اما خبری از آن ها نشد! حاجی بسیار نگران بود. از قرارگاه کربلا هم دائماً تماس می گرفتند و می پرسیدند که چی شد؟ حاجی هم می گفت: «مطمئن هستم بچه ها بر می گردند.» آقای غلام پور هم دائم می گفت: می دونی اگر اون ها اسیر شوند، چه بحرانی در منطقه می شه؟ جواب آقا محسن رو چی بدیم؟
حاجی آن ها را آرام می کرد و می گفت: «چیزی نشده، بر می گردند.» در قرارگاه بچه ها را جمع کرد و دعای توسل برگزار شد. هفت روز گذشت و باز خبری نشد! همه به هم ریخته و ناامید بودند. همه ی زحمات این مدت از بین رفته بود.
صبح روز هشتم بود. بچه ها با ذوق و شادی دویدند داخل اتاق و به حاجی خبر دادند که سالمی و سید نور برگشتند!
حاجی در حالی که خدا را شکر می کرد به استقبالشان رفت. از نزدیک آن ها را دید، سر حال بودند و آثار خستگی در چهره شان نبود!
حاجی آن قدر مهربان و گرم بچه ها را در آغوش کشید که انگار از دست آن ها عصبانی نیست! انگار اصلا اتفاقی نیفتاده. بعد رفت و سریع بی سیم زد به قرارگاه کربلا و گفت: «احمد مژده، بچه ها آمدند سر حال و قبراق».
چیزی نگذشت که احمد غلام پور خودش را به قرارگاه نصرت رساند. حاجی یک لیوان چای جلویش گذاشت و به من گفت بگو سید نور و سالمی بیایند. چهره ی احمد غلام پور بسیار عصبانی نشان می داد.
آن چنان گارد گرفته بود که احساس کردم می خواهد با سیلی از آنان استقبال کند. حاجی به او گفت: «آرام باش. حق داری. آن ها تقصیر داشتند ولی الان به خیر گذشته.»
بچه ها که داخل سنگر آمدند، هنوز احمد آقا آرام نشده بود. سید نور گفت: آقای غلام پور تحمل کن توضیح می دهیم. بسته ی سبزرنگی را که با خودشان آورده بودند در بغل احمد آقا گذاشت.
احمد آقا رو کرد به حاجی و گفت: شما فرمانده قرارگاه هستی چرا ساکتی و توضیح نمی دی!؟
نسخه الکترونیک کتاب هوری را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و سپس در کتابخوان فراکتاب آن را مورد مطالعه قرار دهید.
مشخصات کتاب هوری در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | ابراهیم هادی |
نویسنده: | گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی |
تعداد صفحه: | 304 |
موضوع: | خاطرات، شهدا |
قالب: | الکترونیک |
نظر دیگران //= $contentName ?>
به نام خدا تا حدودی با دوران جنگ تحمیلی آشنا بودم اما این کتاب،باعث شد تا به اندازه پر کاهی متوجه سختی های رزم...