کتاب ماجراهای امیرعلی و ننه گلاب، با قلم زیبای کلر ژوبرت به رشته ی تحریر درآمده و با تصویرگری فوق العاده جذاب گلنار ثروتیان در انتشارات کتابک به نشر رسیده و در دسترس عموم قرار گرفته است.

معرفی کتاب ماجراهای امیرعلی و ننه گلاب (جلد دوم)
برشی از متن کتاب ماجراهای امیرعلی و ننه گلاب (جلد دوم)
خرید کتابهای کلر ژوبرت
خرید کتاب ماجراهای امیرعلی و ننه گلاب

معرفی کتاب ماجراهای امیرعلی و ننه گلاب (جلد دوم)

در جلد دوم کتاب ماجرای امیرعلی و ننه گلاب، نویسنده دو قصه را با قلمی شیوا و بچگانه به تصویر کشیده است. سری نخست کتاب ماجراهای امیرعلی و ننه گلاب نیز شامل سه قصه است که نقش اول آن پسری شیطون و زرنگ به نام امیرعلی است.
داستان هایی که توسط کلر ژوبرت به تحریر درآمده نکات و پندهایی آموزنده و خاصی را در بر گرفته اند، که شاید روزی به کار آید. کتاب جلد دوم ماجرای امیرعلی و ننه گلاب، دارای قصه های شیرین و پند آموزی است.
این کتاب به روایت زندگی نوه و مامان بزرگی می پردازد که به همراه جاندارانی نظیر مارمولک و بچه مورچه در کنار هم و توی یک خانه هستند. مادر بزرگ قصه ی ما «ننه ‌گلاب» با این جانداران کوچولو موچولو خیلی مهربان است و آن ها هم مراقب هستند که حادثه ای رخ ندهد.
کتاب ماجراهای امیرعلی و ننه گلاب (جلد دوم)؛ پند آموز است و نکاتی خاص نظیر دوستی و مهربانی را یاد آور می شود و به کودکان و نوجونان می آموزد که بیش از حد نیاز چیزی را مصرف نکنند.

برشی از متن کتاب ماجراهای امیرعلی و ننه گلاب (جلد دوم)

ننه گلاب دفتر نقاشی و جعبه ی آبرنگ را روی میز اتاق گذاشت. یک لیوان آب به امیر علی داد و گفت: «مواظب باش آب نریزد.» و به آشپزخانه رفت تا غذا بپزد.
مارمولی، مارمولک کوچولو، با کنجکاوی از سوراخ لانه سرک کشید.
با شادی پرسید: «می شود من را نقاشی کنی؟».. .

...

یک روز قاطی پاتی: یک روز امیرعلی به ننه گلاب گفت:« امروز می شود فقط هر کاری دلمان می خواهد بکنیم، مامان بزرگ؟»
ننه گلاب پرسید: «مثلاً چی؟»
امیرعلی گفت: «مثلاً به جای صبحانه، بستنی بخوریم. بعد به جای این که خانه را تمیز کنیم، برویم پارک. یک عالمه با هم توپ بازی کنیم.»
ننه گلاب سر تکان داد که باشه. امیرعلی گفت: «بعدشم برای ناهار فقط سیب زمینی سرخ کرده، بخوریم.»
ننه گلاب دوباره سر تکان داد. امیرعلی گفت: «بعدش به جای ظرف شستن، برای من کتاب بخوانی. بعدش تا شب با من بازی کنی. بعدشم به جای شام، بیسکویت شکلاتی بخوریم و یک عالمه تلویزیون نگاه کنیم. باشه؟»
...
آش پردردسر: یک روز وسط زمستان، ننه گلاب و امیرعلی سوار اتوبوس شدند و به بازار رفتند. به لبو فروش رسیدند. امیرعلی گفت:« لبو برایم می خری مامان بزرگ؟»
ننه گلاب برایش لبو خرید. کمی جلوتر به باقالی فروش رسیدند....