کتاب «لیلی» نوشتهٔ میثم موسویان است و انتشارات کتابستان معرفت آن را منتشر کرده است، رمانی خانوادگی و روانشناسانه که به به زندگی یک زوج و خیانتی که توسط مرد صورت گرفته میپردازد.
زوجی که چند سال است از ازدواجشان گذشته و اکنون در دستاندازهای زندگی افتادهاند و مشکلات روحی زندگیشان در حال آشکار شدن است. در داستان اسمی از زن و مرد به میان نیامده است که شخصیتهای اصلی داستان هستند، اما با اسم یک زن و مرد دیگر آشنا میشویم؛ لیلی و توحید. از میانه داستان هم ارتباط آن دو و باقی وجوه این مربع ارتباطی پیش چشم ما شکل میگیرد. مسئله اصلی داستان خیانت است، مرد داستان، پس از پنج سال زندگی مشترک، عاشق زن دیگری شده است که از قضا یکی از دوستان همسرش است. همسرِ مرد، با رفتارهایش زندگی را بر مرد سخت کرده است و همین عدمدرک و بدخلقی همسر باعث شده که مرد به خود حق بدهد با زن دیگری ارتباط بگیرد.
سید میثم موسویان در «لیلی» اندکی پیچیده نوشته است. هم پیچیدگی فنی و فرمی که در فصلبندی و نحوه روایت و زاویه دیدش وجود دارد، هم در نثر که علیرغم سادگی و بیآلایشی نثرش، برای رسیدن به عمق آن باید تلاش زیادی کرد. داستان لیلی داستان معاصرت و نزدیکی است، اما نویسنده تلاش کرده حجاب نزدیکی را بردارد و مخاطبش را به دنیای متفاوتی از ارتباطات و زندگی زناشویی بکشاند. «لیلی» داستانی روانشناسانه است که بنا به تعریف، سبک یا گونهای داستانی است که بر کشف ویژگیهای معنوی، حالات پیچیده عاطفی و محرکهای درونی و ذهنی شخصیتها تأکید دارد. این نوع شیوه روایت، علت رفتارهای افراد را بررسی میکند و با استفاده از آن، داستان را پیش میبرد. نویسندگان برای نوشتن این نوع داستانها معمولا از شیوه تکگویی و جریان سیال ذهن که به عمق افکار و درونیات شخصیتها میپردازد، استفاده میکنند.
لیلی وقتی آن شب پیامک زن به مرد را خواند و دید که زن دارد به مردش محبت میکند، از مرد پرسید که زندگیاش با زن چطور است. بارهای بعدی هم لیلی به موبایل مرد سرک کشید و همین سؤال را پرسید. آن روز، مرد پای لپتاپش نشسته بود و داشت فیلم نگاه میکرد. لیلی هنوز موبایل مرد را کنار نگذاشته بود و آن را در دستش فشار میداد.
مرد گفت: خوبه. زنم آدم بامحبتیه.
لی لی موبایل را توی دستش چرخاند، اما آن را زمین نگذاشت. مرد غرق در فیلم شده بود. لیلی گفت: پس اختلافی ندارین؟ از قیافه ش خوشت میآد؟
گفت: بعضیا از قیافۀ زنشون خوششون نمیآد. این میشه باعث اختلاف.
مرد گفت: بیا فیلمو نگاه کن. ربطی به قیافه نداره. خیلی هم قیافهش خوبه، از مال تو هم بهتر. بالاخره هر زندگیای اختلافم داره.
مرد روزها بود که سر کار نرفته بود. همینطور، مدتی بود که با زن دعوایش نشده بود و میگفت اخلاقش خیلی بهتر شده.
مرد گفت: یه رفیقی دارم خیلی جالبه. خطاطه. هرچی که برام مینویسه یه جورایی واقعی میشه. باورنکردنیه، نه؟ البته نمیشه بهش از این حرفا زد، چون یه هو دیدی کلاً دیگه برات خط ننوشت. همۀ پیشگوها همین جورن. آدم میترسه چیزی بگه و بعد طلسم باطل بشه. مثلاً اون وقتی که من فکر میکردم تو بهم جواب نمیدی، می دونی برام چی نوشت؟
لیلی به مرد جواب نمیدهد و به ادامۀ این بحث بیمیل است.