شهید محمدحسین محمدخانی، متولد ۱۳۶۴ و تاریخ شهادت آبان ۱۳۹۴ می باشد. او یکی از شهدای مدافع حرم است، که در سی سالگی در سوریه به شهادت رسید. شهید محمدخانی از فعالان بسیج دانشجویی بود و در علمیاتهای تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس، شرکت میکرد.
زندگی نامه شهید محمد حسین محمد خانی
شهید محمد حسین محمد خانی درنهمین روز ازتیرماه ۱۳۶۴ در خانواده ای مومن و رزمنده چشم به جهان گشود. پدرش از مجاهدان ۸ سال دفاع مقدس است.
محمدحسین چند ماهه بود که عمویش، «ولیالله محمدخانی» و سه ساله بود که داییاش، «سردار ساعتیان» به شهادت رسیدند. به همین خاطر حال و هوای خانه محمدخانی از همان سالها با جنگ و جهاد و شهادت آمیخته بود.
دوران تحصیل
دوران دبستان محمدحسین در مدرسه شاهد واقع در خیابان آزادی تهران سپری شد. تحصیل در فضای آن دبستان باعث شد حال و هوای جبهه و شهادت در او زنده نگهداشته شود.
تحصیلات راهنماییاش را هم در یک مدرسه نمونه مردمی در محله مهرآباد گذراند.
بعد از اتمام دوره راهنمایی، تصمیم گرفته بود به دبیرستان سپاه برود. آن زمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دبیرستانی مخصوص داشت که در لانه جاسوسی سابق بود و هر سه رشته علوم انسانی، تجربی و ریاضی را داشت. تفاوت دبیرستان سپاه با بقیه مدارس این بود که دانش آموختگان این دبیرستان، جذب سپاه میشدند. محمدحسین هم عاشق سپاه بود و تصمیمش را برای تحصیل در این دبیرستان عملی کرد. اما در سالی که او فارغ التحصیل میشد، این قانون لغو شد و تحقق آرزوی محمدحسین برای پیوستن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چند سالی به تاخیر افتاد.
کنکور، محمدخانی را به دانشگاه آزاد اسلامی یزد فرستاد. او کاردانیاش را در رشته عمران در این دانشگاه گرفت. در ترم دوم، خانه کوچکی در یزد اجاره کرد. خانهای که به خاطر عشق او به سیدالشهدا(ع) تبدیل به حسینیه شد و با پرچم و کتیبههای «یا حسین(ع)» و «یا اباالفضل»، محلی برای برپایی هیئت شد. بعد از مدتی محمدحسین با چند تن از دوستان دانشجوی خود هیئت «علمدار حسین(ع)» را پایهگذاری کردند که برنامههایش در خانه خودش برگزار میشد.
سپردن مسئولیت بسیج دانشجویی در دانشگاه آزاد یزد
روحیه بسیجی و سابقه دانشآموزی، پای محمدحسین را در همان روزهای اول به بسیج دانشجویی دانشگاه باز کرد. حضور پررنگ در برنامههای بسیج و روحیه جهادی و توان مدیریتی، باعث شد مسئولیت حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد یزد را به او بسپارند.
مسئولیت در بسیج دانشجویی و برنامهها و فعالیتهای مداوم، او را از درس و تحصیل دور نکرد و در سال ۸۴ در مقطع کارشناسی در همان دانشگاه پذیرفته شد.
جذب نیرو در تشکیلات به شیوه ی شهید محمد خانی
محمدحسین در جذب نیرو روابط عمومی فوق العادهای داشت. همان چیزی که بسیاری ازافراد در آن ضعف دارند. او معمولاً با هر کس و با هر تیپی که بود گرم میگرفت و دعوتش میکرد. او اوایلی که هیئت راه انداخته بود و مراسم میگرفت، وقتی افرادی در مجلس دیده می شدندکه در مجلس تیپ و قیافهشان به مذهبی ها نمیخوردولی در آن مراسم شرکت میکردند! در برگزاری کنگرههای شهدا این تیپ جوانها را زیاد میدیدیم و برای این جور جاها زیاد این افراد را جذب میکرد.»
هیچوقت حوزه کاریاش را محدود نمیکرد و اگر لازم بود برای شهر و استان و برخی موارد به صورت کشوری برنامه میریخت. ماجرای غزه نمونهای بود که چند روز تهران بود و از کار پشتیبانی گرفته تا هماهنگی و سایر مباحث به دانشجویان تجمعکننده کمک میکرد. حتی ظرفیت دانشجویی را پای کار خارج از دانشگاه هم میآورد.»
محمدخانی تلاش میکرد نیروهایش را در دل کار بسازد و رشد بدهد. کادر بسیجی که در دوره مسئولیتش تشکیل داد، کادر منسجمی بود. در دورههای مختلف بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد کادری که او جمع کرده بود، خاص و یکدست و منسجم کار میکردند. به نوعی اعضای شورا و کادر بسیج، زبان همدیگر را فهمیده بودند و با همدلی کار میکردند.»
او در رشته مدیریت فرهنگی در مقطع کارشناسی ارشد مرکز علوم و تحقیقات تهران پذیرفته شد. هنوز مدت زمان زیادی از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد را نگذرانده بود که به آرزوی دوران نوجوانیاش، یعنی استخدام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید. پدرش به او گفته بود: حالا که مدرک مهندسی عمران داری، به قرارگاه مهندسی سپاه برو. اما محمدحسین گفته بود: میخواهم وارد حوزه نظامی و عملیاتی سپاه بشوم! و همین کار را هم کرد.
ازدواج
خواهرش درباره انتخاب همسر او میگوید: «برای محمدحسین خیلی خواستگاری رفتیم. واقعاً آدم مشکلپسندی بود. روی هر کسی یک عیبی میگذاشت. میگفت اینها هیچ کدام به روحیات من نمیخورند و به کارم نمیآیند. خودش دقیقاً میدانست دنبال چه چیزی است. انگار محمدحسین روزهایی را میدید و پیشبینی میکرد که ما نمیدیدیم.»
همسر و فرزند شهید محمد حسین محمد خانی
مرجان درعلی همسر شهید محمدحسین محمدخانی است که هنگام شهادت ۵ سال از زندگی مشترکشان گذشته بود. محمدحسین در سال ۹۴ که به شهادت رسید پسرش ۹ ماهه بود.
اعزام به جبهه
شهید محمدحسین محمدخانی دورههای چند ماهه سپاه را در اصفهان گذراند و مدتی هم در دانشکده امام علی(ع) آموزش داد تا اینکه موضوع سوریه و اعزام برای دفاع از حرم و جبهه مقاومت پیش آمد. طبق ماموریت تعریف شده، ابتدا به عراق اعزام شد و پس از چند ماه، راهی سوریه شد.
رفتن محمدحسین به عراق و سوریه بدون هیچگونه مخالفتی از سوی خانواده او صورت گرفت. چه بسا آنها پیشبینی چنین روزی را میکردند که محمدحسین برای جهاد و حضور در جبهه جنگ رهسپار شود.
حتی تولد پسرش «امیرحسین» هم مانع از ادامه حضور او در سوریه و مقابله با تکفیریها نشد و به مسیری که انتخاب کرده بود، ادامه داد.
نقل است که به مادرش گفته بود: «با حضرت زینب(س) عهد کردهام تا هفت مرتبه عازم سوریه شوم. اگر به فیض شهادت رسیدم که فبها. اگر توفیق شهادت نداشتم، بر میگردم.»
با اینکه عاشق زن و بچه و زندگیاش بود و دلش برای امیرحسین میتپید، اما بارش را برای رفتن بسته بود؛ طوری که هیچکس و هیچ چیزی نمیتوانست جلودارش شود.
مخصوصاً که حالا نام حضرت زینب(س) هم در میان بود و محمدحسین عمری را پای غم و روضه زینب(س) گذرانده بود.
مگر میشود سالها برای حضرت سینه زده باشی و حالا که حرمش در خطر است، دست روی دست بگذاری؟! محمدخانی از آنها نبود که شور و شعور زینبیاش تا پشت در هیئت و وسط سینهزنی خلاصه شود؛ او به عشق اهل بیت(ع) زندگی میکرد و میخواست یک شیعه واقعی و انقلابی باشد.
خصوصیات اخلاقی شهید محمد حسین محمد خانی
۱- محمدحسین محمدخانی از کودکی عاشق مداحی بود. همیشه چیزی به عنوان بلندگو دستش میگرفت و بالا و پایین میپرید و میخواند. کافی بود نوحه یا مداحیای را از جایی بشنود، آنقدر آن را تکرار میکرد که همهاش را حفظ میشد. و همین عشق و علاقه، زمینه هیئتی شدنش در جوانی را فراهم کرد.شهید محمد خانی معنقد بود که بچههای هیئتی باید ولایتپذیری را یاد بگیرند. باید یک نفر که مسئولیت را بر عهده دارد، حرف آخر را بزند و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت. او با رفتارهای خود هم سعی میکرد افراد را طوری تربیت کند که ولایتپذیر باشد.
۲- محمدحسین بچة پرتکاپویی بود و یک لحظه آرام و قرار نداشت. بازی او در دوران بچگی «جبههبازی» بود. همیشه در حال سنگر ساختن با بالش بود. سنگرش که درست میشد، چفیهای را که بابایش از جبهه آورده بود، میانداخت گردنش و میرفت توی سنگر و شروع میکرد به تیراندازی به سمت دشمن فرضی!»
۳- شهید محمدخانی از جمله کسانی بود که باور داشت؛ عالم یک دوقطبی حق و باطل است و چیزی بین این دو وجود ندارد. لذا همیشه دنبال یافتن تکلیف خود بود و زندگیاش را بر تکلیفمحوری بنا کرده بود.
وقتی تکلیف را تشخیص میداد، میگفت باید انجامش بدهم. ولو اینکه به خاطر انجام آن تحقیر یا دچار مضیقه مالی بشوم. کسی نبود که بنشیند حساب کند و بگوید اگر مقدماتش فراهم است این کار را انجام میدهم. میگفت اگر این کار باید انجام بشود، مقدماتش را باید فراهم کنیم. یک برنامه اگر پول میخواهد، جور کنیم. اگر نیروی انسانی میخواهد، باید جور کنیم. اگر مکان میخواهد باید جور کنیم.
۴- شهید محمدحسین محمدخانی سر نترسی داشت. هم در کار و عمل به وظیفه و هم در رفتارهای عادیاش. دل و جرات او را هیچ کدام از رفقایش نداشتند. یک سال که قرار بود درباره واقعه ۵ اردیبهشت و افتضاح آمریکاییها در صحرای طبس برنامهای با بسیج برگزار کند، سراغ یکی از بزرگان رفتندتا مشورت کنند. ایشان به آن ها گفته بود:« روی شهید منتظرقائم تمرکز کنید. وقتی روی این شهید کار کنید، باید سراغ بنی صدر هم بروید. سراغ بنی صدر هم که بروید، پای برخی سیاسیون کشور هم به ماجرا باز میشود. البته در این صورت احتمال دارد برای شما دردسر درست کنند و بلایی سرتان بیاورند.» محمدحسین تصمیم بر اجرای برنامه گرفت و مراسم «انتقام ابابیل» برگزار شد. شاید اگر کس دیگری مسئول بود، با توجه به این توصیفات جرات برگزاری آن برنامه را نداشت.
۵- محمدحسین جزو بچههایی بود که خیلی راحت در دل همه جا باز میکرد؛او سعی میکرد در همه کارها پیشقدم باشد.
نحوه ی شهادت شهید محمد حسین محمد خانی
از آخرین باری که خانواده، حاج عمار را بدرقه کرده بودند ۹۸ روز می گذشت.
صبح ۱۶ آبان سال ۱۳۹۴ قرار بود بچه ها در چارچوب عملیات محرم برای آزادسازی حلب به یک محدوده مثلثی شکل حمله کنند.
پس از اینکه او و دوتن از همرزمانش در سرمای شدید ریف حلب وضو گرفته و نماز جماعت صبح را سه نفره به جا می آورند، حمله آغاز می شود. هنوز چند ده متر پیش نرفته بودند که آماج گلوله ها و تیرها از راه می رسد.
محمدحسین جلوی همه بود، برای اینکه از وضعیت همرزمانش باخبر شود، همانطور به صورت نیم خیز، سرش را برمی گرداند که آنها را ببیند، در همین حال ترکشی به پشت سرش اصابت کرده و در اثر آن به شهادت می رسد.
پیکر شهید محمدخانی در تالریخ هفدهم آبان در محله پدری اش یعنی مهرآباد تهران و در روز هجدهم آبان در محل سکونتش یعنی شهید شهرک شهید محلاتی زیر باران شدید و روی دوش دوستان و مردم شهید پرور تشییع گردید. نماز بر پیکر گلگون کفن او نیز در جوار پنج شهید گمنام این شهرک که یکی از پاتوق های او بود، اقامه شد.
سرانجام محمدحسین محمدخانی یا حاج عمار حلب در قطعه ۵۳ بهشت زهرای تهران و در کنار عموی شهیدش به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید محمد حسین محمد خانی
سلام بر شما ائمه معصومین که بندگان خاص خدایید و از هر چه که داشتید در راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتید.
سلام بر شما که متقیان راه ﷲ هستید.
بارالها! از این که به بنده حقیرت توفیق دادی که در راهت گام بر دارد، تو را سپاس میگویم؛
و از این که توفیقم دادی که در جبهه در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم، تو را شکر و سپاس میگویم.
در این راه، دیدار خودت را هم نصیبم گردان!
دست نوشته ی شهید محمد حسین محمد خانی
یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی
یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
به نام حضرت عشق که موجودیت کل کونین را وابسته ومتصل به موجودیت عاشق ترین کرد
و او را نقطه پرگار وسبب خلقت حبیب و ولی و زمین وآسمان وکونین گردانید.
هم او که عاشق عاشق بود ودر راهش از ازل تا ابد پایدار ومستدام ماند.
پا به هستی چو نهادم همه ی هستی من وقف دلبر شد وخود نقطه ی پرگار شد.
از خدا می خواهم که این عبد حقیر سر تا پا تقصیر را در روز حشر از متصلان به رشتهی چادرش قرار دهد.
یازهرا
واکنش شهید حاج قاسم سلیمانی پس از شهادت محمد حسین محمد خانی
پس از شهادت محمدحسین محمد خانی، حاج قاسم سلیمانی با کلماتی مقتدرانه او را اینگونه توصیف کرد: « رشادتها و شجاعتهای شهید عمار مانند همت بود، عمار مثل پسرم بود، همیشه برایش صدقه میگذاشتم و میگفتم مراقب خودتان باشید.»
گفتگو با همسر شهید محمد حسین محمد خانی
مرجان درعلی همسر شهید محمدحسین محمدخانی در کتاب قصه دلبری جریان آشنایی با ایشان را اینگونه توصیف میکند: از تیپش خوشم نمیآمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار 6جیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ، که میانداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهیاش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یهوری میانداخت روی شانهاش، شبیه اعزام رزمندههای زمان جنگ بود. وقتی راه میرفت، کفشهایش را روی زمین میکشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببند.
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر میدیدمش، به دوستانم میگفتم: این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده وهمون جا مونده…
قصه دلبری شهید محمد خانی
کتاب قصه دلبری، زندگینامه شهید محمدحسین محمدخانی به روایت مرجان درعلی همسر شهید می باشد. در کتاب قصه دلبری نویسنده زندگی شهید محمدحسین محمدخانی را به روایت همسرش منتشر کرده است.
شهید محمدخانی از فعالان بسیج دانشجویی بود و در علمیاتهای تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس، شرکت میکرد، کتاب قصه دلبری، درباره سبک زندگی این شهید است که همسرش از روزهای ابتدایی آشنایی در بسیج دانشجویی تا روزهای پس از شهادت او را بازگو میکند.
بخشی از متن کتاب قصه دلبری
«آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست. آن دفعه را خودخوری کردم.
دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم، بلندبلند اعتراضم را به بچهها گفتم. به در گفتم تا دیوار بشنود، زور می زد تا جلوی خندهاش را بگیرد.
معراج شهدای دانشگاه انگار ارث پدرش بود. هر موقع میرفتیم، با دوستانش آنجا میپلکیدند. زیرزیرکی میخندیدم و میگفتم:« بچهها، بازم دار و دسته محمدخانی!»
بعضی از بچههای بسیج با سبک و سیاق و کار و کردارش موافق بودند، بعضی هم مخالف، معروف بود به تندروی کردن و متحجر بودن.
از او حساب میبردند، برای همین ازش بدم میآمد.
فکر میکردم از این آدمهای خشک مقدس از آن طرف بام افتاده است. آنهایی که با افکار و رفتارش موافق بودند میگفتند: «شبیه شهداست، مداحی میکنه، میره تفحص شهدا!».
نویسنده کتاب قصه دلبری سعی دارد تا داستان زندگی و شخصیت شهید محمدخانی را از زبان همسر وی بازگو کند.
خرید کتاب قصه دلبری
در فروشگاه اینترنتی فراکتاب امکان تهیه کتاب pdf قصه دلبری و کتاب چاپی قصه دلبری فراهم شده است و شما می توانید این اثر را در قالب هرکدام از این 2 حالت خریداری کنید.
کتاب عمار حلب
کتاب عمار حلب به قلم محمدعلی جعفری در زمره کتاب های مدافع حرم قرارمی گیرد و موضوع آن، حول و محور خاطرات و زندگی نامه شهید محمدحسین محمدخانی میچرخد، و آن را بازگو می کند. وی که به عمار حلب معروف بوده، ماجرای عجیبی برای رسیدن به میدان های نبرد با تکفیر داشته و وسعت قلب او، مایه آرامش و افزایش روحیه مدافعانحریم اهلبیت (ع) بود و این کتاب روایتگر رشادتها و جان فشانیهای او میباشد.
شهید نام برده از مدافعان حرم و مداح اهل بیت می باشد و کتاب پیش رو حال و هوایی کاملا عاشورایی دارد. مطالعه این کتاب را به همه آنانی که عشق به ائمه در سر و دل دارند و حتی کسانی که شبهه ای در رابطه با مدافعان حرم آنها را دگیر خود کرده است، پیشنهاد می شود و می توانید سرگذشت این شهید عزیز را در کتاب عمار حلب مطالعه کنند.
کتاب عمار حلب
شهید محمدحسین محمدخانی که به عمار حلب معروف بوده، ماجرای عجیبی برای رسیدن به میدان های نبرد با تکفیر داشته و وسعت قلب او، مایه آرامش و افزایش روحیه مدافعانحریم اهلبیت (ع) بود و این کتاب روایتگر رشادتها و جان فشانیهای او میباشد.
در جدول زیر زندگینامه شهید محمدحسین محمدخانی را مشاهده کنید.
زندگی نامه شهید محمد حسین محمدخانی |
|
نام و نام خانوادگی: | محمدحسین محمدخانی |
تاریخ تولد: | 9 تیر 1364 |
تاریخ شهادت: | 16 آبان 1394 |
محل شهادت: | حلب سوریه |
لحظه شهادت شهید محمد حسین محمد خانی: | اصابت ترکش به پشت سر در هنگام حمله آزادسازی حلب |
مزار شهید محمدحسین محمدخانی: | گلزار شهدای بهشت زهرا تهران قطعه: ۵۳. ردیف: ۸۷. شماره : ۱۷ |