دسته‌بندی‌ها:
آموزشی اخبار و رویدادهای حوزه کتاب بررسی و نقد کتاب خلاصه کتاب عمومی مسابقات و چالش های کتابخوانی معرفی انتشارات معرفی کتاب معرفی نویسندگان و مترجمان
مجله فراکتاب
پیش فرض

شهید سید رضا پورموسوی

اسفند 1402 . سمانه خوش انگشت

شهید سید رضا پورموسوی متولد بیستم بهمن ماه ۱۳۴۵ هجری شمسی در دزفول، شهیدی است که زندگی دو وجهی داشته. سیدرضا به قول دوستان و همرزمانشان در ظاهر یک جوان خوب و معمولی بوده. جوان بسیجی مؤمنی که از ۱۷ سالگی تا موقع شهادت به عنوان یک دیده بان در جبهه خدمت می کرد. موقع شهادت هم در پست دیده بانی بوده.

کتاب زلال، به قلم لیلا محمدی، زندگی خالصانه و عارفانه شهید سیدرضا پورموسوی را روایت می کند. این کتاب توسط انتشارات کتابستان چاپ و منتشر شده است.

کتاب زلال

زلال روایتی است مستند، از مجاهدت های درونی و بیرونی یک رزمنده برای رسیدن به محبوب بر اساس دست نوشته های خودش.
بخشی از دست خط سید رضا پورموسوی:
در خاتمه آن چه لازم می آید که تذکر دهم این است که اموری را که بر این بنده مسکین و نیازمند آن درگاه غنی و حمید متعال واقع گردید، قسمتی از جریاناتی می باشد که به زبان قلم بر کاغذ نگارین گردیده است و فقط جهت این بوده تا انشاالله باشد که توفیق ایزد حق قلوب راهیان اخلاص از ثبات و هدایت بیشتر برخوردار گردد و امید و روشنی دلی باشد برای سالکان عبودیت و صداقت سبیل حبیب و هرگونه شک و تردید و احساس زیان خسران از آن زدوده گردد.

15 تخفیف

زلال

کتاب زلال، به قلم لیلا محمدی، زندگی خالصانه و عارفانه شهید سیدرضا پورموسوی را روایت می کند. این کتاب توسط انتشارات کتابستان چاپ و منتشر شده است. معرف...
لیلا محمدی
نویسنده
کتابستان معرفت
ناشر
پیش نمایش و خرید
پیش نمایش و خرید

کتاب زلال شهید سید رضا پورموسوی

خلاصه کتاب زلال

از درد بی حساب فقط داد میزنم
آیا نمیرسند به تو این هوارها
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو “مهزیار” شد
یعنی گذشتن از همگان “محض یار” ها
خوش به حال همه آن هایی که تشنه دیدن و زیارت امام زمان شان بودند و هستند که گفته اند: اگر مشتاق دیدن امام زمان هستید راهی جبهه ها شوید. سیدرضا نیز در همین جبهه ها نائل به دیدن صاحب عصر شد و شاید ۵ سال بعد به درجه رفیع شهادت رسید. زلال روایت و حکایت یک ملاقات آسمانی است، ملاقات شهید سیدرضا پورموسوی با امام زمان (عج).
پشت جلد کتاب زلال اینگونه نوشته شده است:
سید رضا آنقدر معمولی بود که می‌شد حتی ندیدش! ظاهری معمولی، خانواده ای معمولی، شهری معمولی و حتی درس خواندنی معمولی! اما سیدرضا در ۱۷ سالگی متفاوت ترین اتفاق زندگی اش را به چشم می بیند، دیدار با امام زمان (عج) آن هم در میان خاکریزهای جنگ ایران و عراق! اما این آخر ماجرا نیست، ابتدای اتفاقاتی است که زندگی اش را زیر و رو می کند. قرار است بیشتر از این ها آزمایش شود. او که تصور می کند، این دیدار به هدف خود رسیده است، متوجه می شود؛ مراتبی بیشتر از این در پیش دارد.
زلال روایتش را از کودکی شهید پورموسوی آغاز کرده و به شهادت او پایان می دهد.

برشی از متن کتاب شهید سید رضا پورموسوی

نصف شب از شدت گرما از خواب پرید. پتو را از رویش کنار زد و بلند شد. بهمن ماه سال ۱۳۴۵ سید فاطمه باردار و پا به ماه بود.
زمستان سرد و استخوان سوز دزفول، گرما زده شده بود. دست روی دلش گذاشت، جنین تکان نمی خورد. نگرانی بر جانش نشست، نکنه بچه طوری شده؟
بلند شد، سراغ چراغ نفتی والور رفت. شعله اش را پایین تر کشید اما هنوز همچنان گرمش بود. از کنار چراغ بلند شد و سر کمد لباس در گوشه اتاق رفت. شعله های چراغ والور روشنایی کمی به اتاق داده بود. با همان نور کم لای بقچه های لباس های کمد دنبال پیراهن نازک تری گشت، پیراهنی بهاری بیرون آورد. لباس زمستانی اش را با آن عوض کرد، سر جایش برگشت. همسرش سید مهدی پتو را رویش کشیده، صدای نفس های سنگینش بلند بود.

خرید کتاب زلال

نسخه چاپی کتاب زلال را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب با تخفیف خریداری کرده و از خواندن آن لذت ببرید.

همچنین شما می توانید نسخه الکترونیکی این کتاب را از اپلیکیشن فراکتاب دانلود کنید.

کرامات سید رضا پور موسوی

خاطره ای از شهید سید رضا پورموسوی: این شهید قبل از شهادتش خواب یکی از دوستان شهیدش را می بیند که او خبر شهادتش را می دهد.

از دیگر جریاناتی که به واسطۀ توسل به امام حسین (ع) در محرم 1366 بر من واقع گردید این بود که:

یک شب بعد از انجام عهدی که با خود نمودم و آن خواندن زیارت عاشورا و قرآن برای امام زمان (عج) و امام حسین (ع) بود، بعد از عزاداری در بقعه متبرکه علی مالک جهت استراحت با یکی از برادران به منزل ایشان رفتیم. بعد از انجام مقدمات خواب و گستردن اسباب خواب، خوابیدیم.

در حدود ساعت 2 صبح، در عالم خواب، بعد از جریاناتی که به وقوع پیوست در حالی که اسلحه ای در دست داشتم یکی از برادران را دیدار کردم و او به من نویدی را داد و گفت: سید تو و سه نفر دیگر شهید خواهید شد و مرا نزد لوحی که پرده ای بر روی آن کشیده شده بود، برد. پرده را کنار زد و گفت: ببین، اسم های ما چهار نفر بر روی آن ثبت گردیده است. بعد روی آن را پوشاند و من با همان وضعی که داشتم رفتم نزد چند تن از برادران که اولین کسی که با او برخورد نمودم، شهید سیّد هبت الله فرج اللهی بود که با هم و چند تن دیگر از برادران دور یک سفره نشستیم و با هم غذا خوردیم.

بعد از این جریان که در عالم خواب اتفاق افتاد، از خواب بلند شده و به شکرانۀ این بشارت بشیر، سورۀ انا انزلنا را خوانده و سه بار سورۀ توحید را تلاوت نمودم و دعای قل اللهم مالک الملک را بر زبان جاری ساختم و بعد از نماز صبحگاهان سجدۀ شکر به جای آوردم.

وصیت نامه شهید سید رضا پورموسوی

متن وصیت نامه اصلی شهید پورموسوی بدین شرح می باشد: نه والله كه اجابت ننمايم. بر طريقِ خونينِ ولايت علی عليه‌السلام كساني بودند كه بر عهد و پيمانشان وفا نمودند و ايستادگی كردند و حالا ما ميراث دارِ آن شهيدان شده‌ايم، پس ما هم اقتدا به راهِ سرخِ شهيدان می‌كنيم و دست بر نمی‌داريم.

سمانه خوش انگشت
سمانه خوش انگشت
دیدگاه شما چیست؟
شما اولین نفری باشید که درباره این مطلب نظر می دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *