شهید حسین بادپا، متولد ۱۳۴۵/۰۲/۱۵ در رفسنجان می باشد و در تاریخ ۳۱ فروردین سال ۹۴ در درعای سوریه به درجه شهادت نائل شد. از این شهید بزرگوار سه فرزند به یادگار مانده است.
این شهید گرانقدر از صمیمی ترین یاران شهید حاج قاسم سلیمانی بود، که سنگ یادبود این شهید نیز در گلزار شهدای کرمان در کنار مزار شهید محمدحسین یوسف الهی و حاج قاسم قرار دارد.
شهید سلیمانی در خصوص شهید بادپا گفته بود؛ پیکر حسین هرگز بر نمی گردد، به خاطر من، چون در کرمان همه شهدا را خودم دفن می کنم، اما حسین دوست صمیمی من بود و می داند من دلش را ندارم او را خاک کنم، برای همین پیکرش بر نخواهد گشت.
کتاب دردانه کرمان مجموعه خاطرات درباره سردار شهید حسین بادپا به قلم سارا افضلی که در انتشارات «خط مقدم» به چاپ رسید.
معرفی کتاب دردانه کرمان
شهید قاسم سلیمانی، حسین بادپا را «دردانه کرمان» نامید و نگین افتخاری است بر پیشانی؛ این کتاب «دردانه کرمان» به خواست مستقیم شهید قاسم سلیمانی درباره شهید حسین بادپا به رشته تحریر درآمده؛ شهیدی که او را سالهای سال میشناخته و دوست و برادرش میدانسته است.
شهیدی که شاید از نظر خودش دیر ولی بالأخره در قطار شهدای مدافع حرم جا گرفت.
دردانه کرمان
خلاصه کتاب دردانه کرمان
این کتاب شامل مقدمه و زندگی نامه شهید حاج حسین بادپا است و فصل یک آن کودکی، فصل دوم روایت همسر و فرزندان، فصل سوم روایات دفاع مقدس، فصل چهارم گردان سوار زرهی و شغل آزاد و فصل آخر روایات سوریه می باشد.
برشی از کتاب دردانه کرمان
به یاد دارم وقتی فیلم یا سریالی میدیدم که درباره ی شهدا ساخته شده یا کتابی می خواندم که درباره ی شهدا نوشته شده بود، به نویسنده ی فیلمنامه و کتاب فکر میکردم که وقتی کارش را انجام میداده، چه حس و حالی داشته است.
در همه این سال ها آرزو داشتم دستم به قلم برود و از شهدایی بنویسم که حضور حضرت حق را با همه وجود حس کردند و فصل های سرخ و خونینی را برای سرزمینم به جا گذاشتند تا خاک سبز وطنم را از دسترس فتنه ها و دشمن ها بیرون بکشند. هر وقت دلم می گرفت، در دفترم حرف هایی را که از دل بر می آمد برای شهدا می نوشتم.
یک روز سردار حاج قاسم سلیمانی دفترم را خواند و تحسین شدم. چند سالی از این اتفاق گذشت. سال ۱۳۹۷ بود و عصر جمعه ای. دلم آن روز گرفته بود و گوشه ی اتاقم در حال و هوای خودم بودم. جمعه ها تمام دردهایش را با صبح آغاز می کند و با سکوتش جان آدم را به لب می رساند و به غروب که می رسد پر می شود از بغض. با صدای زنگ تلفن به خودم آمدم. روی صفحه تلفن نوشته بود: شماره خصوصی!
از پشت تلفن صدای آشنایی به گوشم رسید. شهید حسین پورجعفری؛ مکالمهای بسیار کوتاه و دعوت به یک مهمانی غیرمنتظره.
«شنبه رأس ساعت ۹ صبح؛ دفتر حاج قاسم سلیمانی!»
تا لحظه ای که وقت ملاقات با حاج قاسم برسد، گیج بودم که چرا اینجایم! حاج قاسم با روی بازهمیشگی وارد اتاق شد. نیم ساعتی باهم از شهرمان، از همشهریان مان صحبت کردیم. لحظه های ناب سپری می شد و هنوز دلیل دعوت شدنم را نمی دانستم. حاج قاسم با لبخند گفت: «تقریبا حافظه خوبی دارم. یادم می آید که دست به قلم بودی و متن های خوبی درباره ی شهدا می نوشتی، هنوز هم مینویسی؟»
سرم را تکان دادم و گفتم هرازگاهی! و درون دلم غوغا بود. آخر این حاج قاسم بود که…
خرید کتاب دردانه کرمان
خرید نسخه چاپی این کتاب با پانزده درصد تخفیف در فراکتاب موجود می باشد.
در جدول زیر زندگینامه حسین بادپا را مشاهده کنید.
زندگی نامه شهید حسین بادپا |
|
نام و نام خانوادگی: | حسین بادپا |
تاریخ تولد: | 15 اردیبهشت 1348 |
تاریخ شهادت: | 1 اردیبهشت 1394 |
محل شهادت: | منطقه بصری الحریر استان درعا سوریه |
نحوه شهادت شهید حسین بادپا: | اصابت تیر دشمن در کنار شهید صدرزاده |
مزار شهید حسین بادپا: | جاویدالاثر (مزار یادبودی در کنار شهید یوسف الهی و شهید سلیمانی دارند.) |