در خلاصه کتاب یادت باشد میخوانیم
در خلاصه کتاب یادت باشد سعی میکنیم چکیدهای از این رمان عاشقانه را تقدیم خوانندگان محترم کنیم. این کتاب زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی و همسرش فرزانه سیاهکالی مرادی به نویسندگی محمدرسول ملاحسنی است که در نتیجه مصاحبههای خانم رقیه ملاحسنی با همسر شهید به رشته تحریر در آمده است. این شهید عزیز در تیپ 82 سپاه حضرت صاحب الامر (عج) استان قزوین مشغول خدمت بوده است و در پنجم آذر ماه سال ۱۳۹۴ در حلب سوریه در ماموریت جعفر طیار و در درگیری با داعش به شهادت رسیده است.
این کتاب اولین بار در سال 1396 در انتشارات شهید کاظمی چاپ شده و تا کنون (انتهای پاییز 1401) به چاپ 149 ام رسیده است. دلیل اصلی برای این حجم از استقبال از کتاب یادت باشد به خاطر اشارهای است که رهبر معظم انقلاب به زندگی این زوج جوان انقلابی در دیدار با خبرگان رهبری در تاریخ 15 شهریور 1397 دارند. ایشان با ذکر بخشی از کتاب می فرمایند این را باید در تاریخ ثبت کرد. علاوه بر آن قلم نویسنده روان است و جذاب و با اینکه داستان عاشقانه است اما از معنویت آن نکاسته است.
اشاره رهبر معظم انقلاب به کتاب یادت باشد
یک کتابی تازه خواندهام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان -زن و شوهر- متولّدین دههی ۷۰، مینشینند برای اینکه در جشن عروسیشان گناه انجام نگیرد، نذر میکنند سه روز روزه بگیرند! به نظر من این را باید ثبت کرد در تاریخ که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسیشان ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد، به خدای متعال متوسّل میشوند، سه روز روزه میگیرند. پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) میشود؛ گریهی ناخواستهی این دختر، دل او را میلرزاند؛ به این دختر -به خانمش- میگوید که گریهی تو دل من را لرزاند، امّا ایمان من را نمیلرزانَد! و آن خانم میگوید که من مانع رفتن تو نمیشوم، من نمیخواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمهی زهرا سرافکنده باشم! ببینید، اینها مال قضایای صد سال پیش و دویست سال پیش نیست، مال سال ۹۴ و ۹۵ و مال همین سالها است، مال همین روزهای در پیش [روی] ما است؛ امروز این است. در نسل جوانِ ما یک چنین عناصری حضور دارند، یک چنین حقیقتهای درخشانی در آنها حضور دارد و وجود دارد؛ اینها را باید یادداشت کرد، اینها را باید دید، اینها را باید فهمید. فقط هم این نیست که بگویید «آقا! به یک گل بهار نمیشود»؛ نه، بحث یک گل نیست؛ زیاد هستند از این قبیل. این دو -زن و شوهری که عرض کردم- هر دو دانشجو بودند که البتّه آن پسر هم بعد میرود شهید میشود؛ جزو شهدای گرانقدر دفاع از حریم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است. وضعیّت اینجوری است.
این کتاب با 328 صفحه در سه قسمت ارائه شده است. کتاب یادت باشد قسمت اول شامل سخن نویسنده و کلام همسر شهید است. قسمت دوم در ده فصل تقسیم بندی شده است که هر فصل با یک مصرع شعر مرتبط با عنوان فصل نام گذاری شده است. این مصرعها از اشعاری انتخاب شده که شهید حمید سیاهکالی مرادی آنها را سروده است!!!. قسمت سوم هم وصیت نامه شهید و نگارخانه است که شامل عکس و مستنداتی از شهید حمید سیاهکالی مرادی است که ذیل هر تصویر توضیحات مربوط به آن هم آورده شده است. در خلاصه کتاب یادت باشد توضیح مختصری از هر یک از فصلهای قسمت دوم کتاب را ارائه خواهیم کرد.
فصل اول: خواستگاری
یک تبسم، یک کرشمه، یک خیال
متن کتاب در شروع با خواستگاری مادر شهید از دختر برادرش در زمستان سال 1390 همراه است. سعید برادر دوقلوی حمید به تازگی ازدواج کرده است و مادر شهید حالا به فکر حمید است. البته در سال 1387 و همزمان با ازدواج برادر بزرگتر هم این خواستگاری انجام شده و بی نتیجه بوده است. حالا فرزانه در حال آماده شدن برای کنکور است و علیرغم رضایت پدرش که دایی داماد است با این خواستگاری مخالفت میکند. دلیل او برای این مخالفت دوباره درس خواندن و البته اینکه اصلا در فکر ازدواج و آن هم با پسر عمهای که در کودکی همبازیاش بوده نیست.
مادر شهید که این بار دست بردار نیست وقتی با جواب منفی قاطع عروس خانم مواجه میشود مادرش را که مادربزرگ حمید و فرزانه است و برای همه خانواده و نوهها عزیز است واسطه میکند. مادربزرگ که همه او را ننه صدا میزنند و پدر فرزانه بالاخره او را دو دل میکنند و تصمیم میگیرد برای پاسخ دادن از خدا کمک بگیرد. او در خاطرات همسر شهید همت خوانده بود که ایشان برای پاسخ به خواستگاری شهید چهل روز روزه میگیرد. حالا فرزانه کنکور را با موفقیت پشت سرگذاشته و در تابستان سال 91 است و حدس میزند که همسر شهید همت حتما در زمستان این تصمیم را گرفته و به این خاطر بدون اینکه به کسی بگوید نیت میکند که 40 روز دعای توسل بخواند. در روز بیستم در یک غافلگیری و وقتی که حمید با مادرش برای ملاقات پدر فرزانه که در باشگاه کارته آسیب دیده به خانه دایی اش آمده با اکراه فرزانه و با اصرار ننه یک صحبت دو نفره بین حمید و فرزانه شکل میگیرد که منجر به تغییر نظر فرزانه میشود. چشمان محجوب حمید کار خودش را میکند.
فصل دوم: عقد
نکند یاد تو اندر دل ما طوفان است
در فصل دوم کتاب ماجرای عقد حمید و فرزانه روایت میشود. این دو پسر عمه و دختر دایی هستند و در خانوادهها هم ازدواج فامیلی فروان وجود دارد و به این خاطر برای آزمایشات قبل از ازدواج با استرس و نگرانی پیش میروند اما نتیجه آزمایش مثبت است. قرار عقد گذاشته میشود و در روز عقد حمید شناسنامه را جا گذاشته وقتی هم که در حال برگشت از خانه برای آوردن شناسنامه است به دوستش که موتورش خراب شده کمک میکند و اینطوری با دستان روغنی سر سفره عقد مینشیند. بالاخره صیغه موقت خوانده میشود و این دو برای آشنایی بیشتر با هم محرم میشوند. اما حمید فردای مراسم باید به یک ماموریت 90 روزه برود.
فصل سوم: نامزدی
هستم ز هست تو، عشقم برای توست
در فصل سوم کتاب یادت باشد به شرحی از دوران پر از عشق نامزدی پرداخته میشود. آنجا که بعد از صیغه محرمیت این زوج جوان سعی میکنند با هم راحتتر رفتار میکنند در حالی که تا چند روز قبل خاطرات مشترکشان فقط از دوران کودکی است با هم سوار موتور میشوند و به گشت و گذار در قزوین و … میپردازند و برای هم اولین کادوها را میخرند. قبل از اتمام صیغه موقت قرار عقد دائم گذاشته میشود و در روز عقد دوباره حمید شناسنامهاش را جا میگذارد و وقتی نوبت عقد و بله گفتن میشود دوباره مثل عقد موقت زمان اذان مغرب است. حمید اعتقاد به 14 سکه برای مهریه دارد اما فرزانه 300 سکه را مطالبه میکند. بخشی از ماجرای این فصل مربوط به عود کردن آپاندیس همسر شهید است که باعث بستری شدن او میشود. از ابتدای این فصل کمکم نشانههای صمیمیت این زوج عاشق و معنوی پیدا میشود و خاطرات شیرین نامزدی است که مرور میشود.
خرید کتاب یادت باشد
متن کامل کتاب یادت باشد را میتوانید در فراکتاب به صورت دیجیتال، چاپی و یا حتی نسخه صوتی آن را با صدای مژده لواسانی مجری صدا و سیما بشنوید.
کتاب یادت باشد
کتاب یادت باشد زندگینامه شهید حمید سیاهکالیمرادی است که حاصل مصاحبه خانم رقیه ملاحسنی با همسر شهید و سپس نویسندگی آقای محمدرسول ملاحسنی است.
فصل چهارم: ایام نوروز و دورهی مشهد
دوا بنما دوای بیدوا را
در خلاصه کتاب یادت باشد و در فصل چهارم باز هم ماجراهای دوران نامزدی را روایت میکنیم. در ایام انتهای زمستان 91 فرزانه هوای راهیان نور میکند اما حمید چون امکان رفتن به این سفر را ندارد او را تنها به سفر میفرستد. بعد از راهیان نور و برای تحویل سال 1392 به پیشنهاد حمید به حرم حضرت معصومه میروند. حمید همان روزهای اول به فرزانه گفته که برای جواب مثبت گرفتن از فرزانه به حضرت معصومه متوسل شده است. در لحظات قبل از سال تحویل بدون هماهنگی برای برکشت به زیارت میروند و بعد از آن به خاطر آنتن ندادن گوشیهای نمیتوانند همدیگر را پیدا کنند و سال تحویل در کنار هم نیستند. بعد از بازگشت از قم هم مهمانی رفتن ها شروع میشود. بعد از ایام عید امکان رفتن به مناطق جنگی فراهم میشود و این دفعه هر دو با هم میروند. وقتی برمیگردند فرزانه باید برای دوره پزشک یاری به مشهد برود و این شروع دلتنگی دوباره برای آنهاست. بله او در کنکور در رشته مهندسی بهداشت حرفهای قبول شده است.
یک جمله از همسر شهید: اوایل میگفتم من را چه به عشق! من را چه به عاشقی! من را چه به شیفته شدن! ولی حالا همه چیز برای من شده بود حمید! با همه وجود حس میکردم عاشق شدهام.
فصل پنجم: عروسی و ماه عسل
صد شعر خواندهایم که قافیهاش نام توست
در این فصل کتاب ماجراهای عروسی و ماه عسل روایت میشود. قرار میشود ابتدا مراسم سعید که زودتر عقد کرده گرفته شود و بعد حمید. و دوم آبان 1392 همزمان با عید غدیر روز جشن عروسی حمید و فرزانه است. این زوج ولایتمدار تمام جهیزیهشان را از کالاهای ایرانی میخرند و بعد از مشخص شدن تاریخ عروسی خانهای مناسب را اجاره میکنند. اما در سایه تعجب نزدیکان قرارداد خانه را فسخ میکنند و یک خانه بسیار کوچک را انتخاب میکنند. همسر شهید میگوید که حمید بخش قابل توجهی از پولی را که داشته به یکی از همکارانش که مشکلی داشته قرض میدهد و به این خاطر مجبور به تغییر خانه اجارهای میشوند. حمید و فرزانه برای ماه عسل به حرم امام رضا علیه السلام میروند. سفری که تکتک لحظاتش برایشان عزیز و نجیب است. در صحن جامع رضوی اشکی بیامان همسر شهید را فرامیگیرد، او حس میکند این آخرین باری است که با حمید به حرم امام مهربانیها میآید. روزهای زندگی مشترک آغاز میشود و در این فصل از کتاب خاطراتی شیرین از سبک زندگی اسلامی این زوج ولایی روایت میشود.
شهید پاسدار است و مقید است کمی بیشتر از ساعت کاری در محل کارش بماند تا تمام پولی که به عنون حقوق دریافت میکند حلال باشد و همسر شهید دانشجو است و درگیر کلاسهای دانشگاه. در این شرایط همسر شهید در خاطراتش میگوید که حمید به مهمانداری علاقهمند بود و شبهای بسیاری میشد که ما مهمان داشتیم. اما این مهمانداریها و شرایط وقتی برای همسر شهید آسان میشود که میبیند حمید دائما در حال کمک کردن به اوست. حمید در نظافت، ظرف شستن و حتی غذا درست کردن به او کمک میکند. حمید آقای شهید قصه ما در زندگی مشترک هم فعالیتهای فوق برنامهاش را رها نمیکند. او علاوه بر شغلش، زندگیاش و کمک کردن به همسرش، در هیئت هم فعالیت دارد. حمید آقا دان دو کاراته دارد و مربی کاراته و دفاع شخصی است و کلاسش را هم اداره میکند.
فصل ششم: زندگی مشترک
دیوانه گشتهایم مجنون و خستهایم
در این فصل از کتاب یادت باشد شهید سیاهکالی مرادی خاطراتی دیگر از زندگی مشترک ایشان و همسرشان به رشته تحریر درآمده است. یک روز فاطمه خواهر فرزانه که دو سال از او کوچکتر است به خانه آنها آمده و مهمان است. شهید و همسرش در حال خواندن کتاب هستند و فاطمه که در سکوت خانه غریبی میکند، پیشنهاد روشن کردن تلویزیون را میدهد. فرزانه میگوید که ما در خانه زیاد تلویزیون را روشن نمیکنیم مگر وقتهایی که با هم بخواهیم اخبار ببینیم یا گاهی اوقات برنامه کودک و البته لالاییهای شبانه شبکه کودک را هم میبینیم. حمید طبق فتوای حضرت آقا اعتقاد داشت هر برنامه و آهنگی که از تلویزیون پخش میشود لزوما شرعی و بالاشکال نیست. به خاطر همین قرار گذاشته بودیم چشم و گوشمان هر چیزی را نبیند و نشنود. همسر شهید در لابلای خاطراتش اشاره به آسمانیتر شدن حمید میکند.
فصل هفتم: اثاثکشی
بیا در جمع یاران یار باشیم
در این فصل هم روایت، روایت زندگی مشترک و سبک زندگی حمید و فرزانه است. حمید تا داخل شد، متوجه خیسی لباسهایش شدم. گفتم:«حمید جان نگران شدم. چرا این همه دیر کردی؟ لباسات چرا خیس شده؟». نمیخواست جوابم را بدهد. طفره میرفت. سر سفرۀ غذا، وقتی خیلی پاپیچش شدم تعریف کرد که با سربازها برای شستن موکتهای حسینیه تیپ مانده است. پابهپای آنها کمک کرده بود. برای همین وقتی به خانه رسید لباسهایش خیس شده بود. گفت: «برای حسینیه و کار خیر همۀ ما سرباز هستیم. داخل سپاه برو نداریم، بیا داریم.»
در محرم شب حضرت عباس(ع) برای حمید یک شب ویژه بود. موقع برگشت سوار موتور که شدیم، گفت:«دوست دارم مثل آقام حضرت
ابوالفضل(ع) مدافع حرم بشم و دست و پاهام فدایی حضرت زینب(س) بشه.»
در این فصل شرکت شهید در مسابقات کاراته کشوری و سوم شدنش و آسیب دیدنش در مسابقات یکی از روایتهاست.
فصل هشتم: خاطرات خادمی و اعزام رفقای حمید
عشق یعنی آشنایی با خدا، مهدی صاحب زمان از ما رضا
شهید حمید سیاهکالی و همسرشان دوباره هوای راهیان نور میکنند و کیخواهند به عنوان خادم به راهیان نور بروند ولی حمید به خاطر یک ماموریت نمیتواند همراه شود. در سفر گوشی فرزانه خراب میشود و فقط میتواند پیامک ارسال کند و این میشود که دوری دلتنگی بیشتری برایشان رقم میزند. در میانه این فصل حمید به اسم یک ماموریت دو روزه میرود ولی وقتی با نارحتی روز اول برمیگردد فرزانه متوجه میشود که او قرار بوده به سامرا برود که سفر لغو شده است. داستان شهادت فرمانده حمید در سوریه در این فصل روایت میشود. روایت به سوریه رفتن دوستان شهید و بیقراریهای او نهایتا ثبت نام او برای رفتن به سوریه خواندنی است. شهید از همه میخواهد تا برایش دعا کنند تا بتواند مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها شود.
فصل نهم: اعزام به سوریه
ما لقا را به بقا بخشیدیم
بله ماجرای اعزام به سوریه. همسر شهید متوجه میشود که حمید رفتنی شده است. همزمان کتاب دختر شینا به دستش میرسد و حال و هوایش هم عوض میشود. اسم حمید در لیست اعزام قرار میگیرد اما پدر فرزانه که پاسدار است و این امکان را دارد نام حمید را از لیست خط میزند. شهید با ناراحتی از همسرش کمک میگیرد و فرزانه پدر را راضی به رفتن حمید میکند.
حال و روزمان دیدنی بود؛ یکی سرشار از بغض و گریه، یکی مملو از شوق و شعف. به چند نفر از دوستان و آشناها زنگ زدم تا شاید آنها بتوانند آرامم کنند، ولی نشد. حتی بعضیها با حرفهایشان نمک روی زخمم پاشیدند. فهمشان این بود که چون حمید من را دوست ندارد، راضی
شده برود سوریه! میگفتند: «جای تو باشیم نمیذاریم بره. اگر تو رو دوست داشته باشه، میمونه!» نمیدانستند من و حمید واقعا عاشق هم هستیم.
فصل دهم: شهادت و دوران غربت
نشسته خاک مردهای به این بهار زار من
فصل آخر کتاب یادت باشد شهادت شهید حمید سیاهکالی مرادی را روایت میکند. شهید موقع خداحافظی به همسرش میگوید باشه باهات تماس میگیرم اما چون معمولا دور و برم کسای دیگهای هم هستند نمی تونم بهت بگم دوست دارم. همسر شهید یاد خاطرهای از همسر شهید همت میافتد و میگوید به جای دوست دارم بگو یادت باشه، حمید که از این ایده خوشش آمده همینطور که از پله های پایین میرود بلند بلند میگوید: یادت باشه، یادت باشه و فرزانه هم در جواب میگوید یادم هست، یادم هست … . شهید سیاهکالی در همین اولین اعزام بر اثر اثابت ترکش بعد از ساعاتی خونریزی به درجه رفیع شهادت نائل میشود.
کتاب صوتی رمان یادت باشد
کتاب صوتی یادت باشد با صدای خانم مژده لواسانی مجری صدا و سیما در فراکتاب در دسترس شماست. با نصب نرم افزار امکان شنیدن این کتاب را برای مدت محدود به صورت رایگان دارید.
پای دردی مرا خانه نشین کرده بود، کتاب یادت باشه را به سفارش سمیه و فاطمه دو دختر نازم خواندم و یکی دو روز تمام کردم، اشکهایم را جاری کرد. خیلی کتاب زیبا بود. دست همه قهرمانان این رمان درد نکند که زیبا به نگارش درآورده و پیوند عاطفی خوبی برقرار کرده است. معنویت در کتاب موج می زند.
واقعا خیلی قشنگ بود
دوست عزیز بسیار خرسندیم که این مطلب مورد پسند شما واقع شده است.