کتاب ویولون زن روی پل روایت سفری از ظلمت به نور نوشته خسرو باباخانی است. این نویسنده برگزیده کتاب سال و معلم داستاننویسی در این کتاب، تجربههای خود را از اعتیاد ۳۰ ساله و سپس توفیق در ترک این بلا روایت کرده است.
معرفی کتاب ویولون زن روی پل
کتاب ویولن زن روی پل را خسرو باباخانی نویسندگی کرده است و ناشر آن انتشارات جام جم است. کتاب از شانزده فصل تشکیل شده است. مولف فصل نخست را به خستگی و فصل آخر را به بهشت اختصاص داده است، فصل پانزدهم که عنوان کتاب از آن گرفته شده است ویولن زن است. در این فصل آمده است: «زنگ زد. همیشه با جمله «دور سرت بگردم» شروع میکرد. بعد میگفت: «خاک پاتم»، بعد میگفت: «دردت به قلبم» و چنان با خلوص میگفت و صمیمانه، که من را به رعشه میانداخت از فرط شکر و شوق.
خسروباباخانی در کتاب «ویولونزن روی پل» روایت تحولی را مینگارد که روح نویسنده را از ظلمت به سوی نور کشانده است.
اعتیاد اتفاقی است که میتواند برای هر انسانی بیافتد برای همین نگارنده این اثر از نشر جام جم، ماجرای نجات خود از این مهلکه را در ۱۶ فصل مینگارد و این امر باعث چند رشد اجتماعی موثر میشود: اول آنکه نگاه خوانندگان را به افراد گرفتار شده در این گرداب تغییر میکند، از سوی دیگر در شانزده فصل تحولآمیز با نامهای خستگی تا کتاب امید، تولدی دوباره برای کسانی که میخواهند از دام اعتیاد نجات یابند، مهیا میشود.
خلاصه کتاب ویولون زن روی پل
«آبرویات، اعتبارت، خانواده ات چه می شود؟!» گفتند: «آبروی هر انسانی مثل آب می ماند گرفته بر کف دودست، کافی است لای دو انگشتت باز شود، آبرو می ریزد و آنگاه جمع کردنش ناممکن.» گفتند: «با این خاطراتی که نوشتی لای هرده انگشت ات را باز کرده ای! چند نفر گفتند؟ بیست نفر. گفتم: «من در برابر مردم سرزمین ام نه آبرویی دارم، نه اعتباری.» گفتم: «من بیش از سی سال در ظلمت زیسته ام، اما راهی به نورنمی یافتم. تا آنکه خداوند ولی من شد و من را از ظلمت به سوی نور هدایت کرد.» گفتم: «من این خاطرات را نوشتم تا راه را به چند میلیون مصرف کننده مواد مخدر نشان دهم. ممکن است بگویند شاید یک نفر راه بیابد. من می گویم در این صورت هم اجرم را گرفته ام. در مقابل رنج بی انتهای مصرف کننده ها و خانواده هایشان آبرو و اعتبار خانواده من چه اعتباری دارد؟ هیچ.»
در آغاز سؤالی مطرح می شود که در پاسخ به آن باید در هزاران کتاب تأمل و جستوجو کرد.
آیا هر چیزی به یکبار تجربه کردن آن میارزد؟ در بعضی موارد، بله گفتن جواب عاقلانه نیست، گاهی میتواند سرسرهای غیر قابلبرگشت باشد. مسیری که متوقف نمیشود.
اگر شمه ای از تاریخچه اعتیاد گفته شود، شاید این مسیر سرسره ای را به خوبی درک کنیم. بر حسب تصادف به کتاب ماجرای کله پاچه و شیرینی خامه ای و اعتیاد برخوردم. اکنون ارتباطش را با بحث عرض می کنم. نویسنده می گوید: «ما همه بهطور طبیعی ولع داریم که نیاز حیاتی انسان برای ادامه زندگی است. مدارهای مغزی ولع، مصرف را در مسیرهای عصبی حواس پنجگانه تحریک میکند. این مدارها با فعال کردن مراکز مغزی ولع در انسان بهطور طبیعی احساس نیاز به مصرف را ایجاد میکند و انسان را وسوسه میکند. مصرف مواد خوراکی مواد مخدر مواد محرک که همه آنها عوارض رفتاری و جسمانی و روانی دارد نهتنها عوارض بلکه دزد مدارهای ولع هم هستند. در دفعات ابتدایی مدارها را تحت کنترل خود قرار میدهند. در دفعات بعدی سیری ناپذیراند. وابستگی مصرف و وابستگی روانی را در پی دارند.» (اختیاری،1391) این همان سرسره غیرقابل بازگشت است.
اعتیاد نوعی آسیب اجتماعی و یک پدیده انحرافی است. مسئله اعتیاد مشکلی کهنه است و همواره به شکل مسئله اجتماعی و اقتصادی حاد مطرح میشود. اگر به تاریخچه مصرف اعتیاد در جهان نظر کنیم، حدود شش هزار سال قبل سومریها در کتیبههای خود گیاه خشخاش را شادیبخش مینامیدند.
هندوها دوهزار و هشتصد سال پیش برگ رزین گیاه شاهدانه را در مراسم مذهبی مصرف میکردهاند. ساکنان منطقه آندرین آمریکا حدود ششصد سال قبل برای رفع کاذب گرسنگی برگهای بوته کوکا را میجویدند.
برشی از کتاب ویولون زن روی پل
مولف در آخرین فصل با عنوان بهشت آورده است: «وقتی رهایی گرفتم با خودم عهد کردم چهل نفر را در سفر رهایی همراهی و راهنمایی کنم … و کردم. میخواستم چهلمین نفرکه سفرش تمام شد بروم بهشت و دو رکعت نماز شکر بخوانم. بهشت من جای دوری نبود، همان پارک طالقانی، بالای قلعه عقابها.
قدم زنان رفتم سمت پل طبیعت. میخواستم کمی وقت بگذرانم. هوا سرد بود و سوزداشت. اهمیت ندادم و ساعتها قدم زدم؛ در تنهایی، در سکوت. به پرچم رسیدم. رفتم کنار کتیبه سازه پرچم ایستادم. نوشته بود: مشخصات بلندترین پرچم خاورمیانه و سومین برج پرچم دنیا. ارتفاع سازه، ۱۴۷ متر. ابعاد پرچم، ۲۴ در۴۴ متر. قطر قاعده سازه ۳٫۸۰ متر. قطر رأس سازه ۱٫۶۰ متر. جنس سازه، ورق فولاد به ضخامت ۳۰ میلیمتر. شروع ساخت، مرداد سال ۱۳۹۰. اتمام پروژه ، مهرماه سال ۱۳۹۱.
عجب! پس این سازه عظیم و غرورانگیز مثل من سفر کرده بود. از مردادماه ۱۳۹۰ تا مهرماه ۱۳۹۱. چرا متوجه نشده بودم؟ سربالا گرفتم. پرچم عظیم و باشکوه بی نظیر، با غروری انسانی وقابل ستایش در باد به اهتزاز درآمده بود و تکان میخورد. واقعا عظمتی داشت. رفتم پل طبیعت، بعد پارک آب و آتش. دو ساعتی از ظهر گذشته بود، برگشتم کنارپله پرچم. پارک طالقانی خلوت خلوت بود. هیچکس نبود. پارک زیرسرمای موذی پاییزی دراز کشیده بود و چرت میزد.»
در ادامه نیز آمده است: «نزدیک میله پرچم یک ردیف پله است، پلههای سنگی و بلند و طولانی. کنارپلهها جوی آب است. کنار جوی زانو زدم و وضوگرفتم. آب سرد بود، هواهم. بعد رفتم بهشت. بهشت تپه کم ارتفاع تک افتادهای است نزدیک سازه عظیم پرچم. از پلهها بالا رفتم. دورتادور سطح تپه که به اندازه سی چهل متر مربع است، درخت بلوط کاشتهاند. فقط یک درخت قطور کهنسال وسط بهشت قد برافراشته، با چتری عظیم از شاخه و برگ. یاد رهایی اولین رهجویم افتادم. اولین رهاییام آقا مهدی بود. برای رهایی باید انتظار میکشیدیم تا مهندس بیاید. آن جمعه هم بی قرار بودم و سرشار از هیجان و غرور.»
خرید کتاب ویولون زن روی پل
خرید کتاب ویولون زن روی پل در فراکتاب با تخفیف 10 درصد در دسترس شماست.
کتاب ویولون زن روی پل
کتاب ویولون زن روی پل روایت سفری از ظلمت به نور نوشته خسرو باباخانی است. این نویسنده برگزیده کتاب سال و معلم داستاننویسی در این کتاب، تجربههای خود را از اعتیاد ۳۰ ساله و سپس توفیق در ترک این بلا روایت کرده است.