رمان ستاره ها چیدنی نیستند روایتگر یک داستان واقعی در مورد اتفاقات و ماجراهای زندگی پرفراز و نشیب یک دختر آمریکایی است؛ نویسنده کتاب ستاره های چیدنی نیستند، محمد علی حبیب اللهیان است.
موضوع رمان ستاره ها چیدنی نیستند، حول سبک زندگی بانوان می چرخد که در آن به موضوع حجاب و با نگاهی فرادینی و فراملیتی پرداخته شده و شخصیتهای مشهور، فعال و جنجالی زیادی در آن حضور دارند!
معرفی شخصیت های کتاب ستاره ها چیدنی نیست
بعضی از اسامی شخصیت های این کتاب مستعار هستن و نام واقعی شخصیت ها آورده نشده است.
سارا
هم در سایت عشرتکده و هم در سایت صدای زن (ســایت صدای زن، یک سایت محتوایی و فکری هست)فعالیت دارد.
درجایی از کتاب آمده:
«جک میلــر رو بــه ســارا کــرد و گفت: ســارا! بــرای ســایت «صــدای زن» هم موضوعاتی داریم که باید زودتر براشون محتواهای مناسب تولید بشه.»
ماشا
نماینده سایت عشرتکده که در این سایت هر چیزی فروخته می شود. ماشا دوست صمیمی سارا هم هست. در بخش هایی از کتاب به این مسئله اشاره شده است:
«ســارا و ماشــا، مثل بیش تــر وقت هــا لباس هایشــان را هم شــکل و هم رنــگ انتخــاب کــرده بودنــد، هر دو تاپ مجلســی قرمز و شــلوار جیــن قهوه ای به تن داشــتند.»
جک میلر
جک میلر (به انگلیسی: Jack Miller) سناتور سابق عضو حزب جمهوریخواه ایالات متحده آمریکا بود. وی در سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۳ میلادی سناتور ایالت آیووا در سنای ایالات متحده آمریکا بود.
وی در این کتاب مدیر موسسه ای بود که سایت ها و افراد زیادی را در رابطه با اقدامات مربوط به زنان ایران در خود جای داده بود.
مصــی گفــت: می خــوام طــرح دختــران خیابــان انقــاب رو مطــرح کنــم. نظرتون چیه؟ جک میلر انگشــت اشــاره اش را بــالا آورد، ضربــه ای توی هــوا زد و گفت: «خوبه!… هدف اصلی مؤسسه همینه. فرمونشو بگیر و برو جلو!»
علی نژاد
معصومه علینژاد قُمیکُلایی که با نام مسیح علینژاد شناخته میشود، خبرنگار، روزنامهنگار، نویسنده، مجری تلویزیونی و فعّال حقوق زنان ایرانی-آمریکایی است. او بنیانگذار و طراح جنبشهای آزادیهای یواشکی و چهارشنبههای سفید با هدف آزادی حجاب و رفع حجاب اجباری در ایران است. علینژاد هماکنون از مجریان صدای آمریکا است.
سوفیا
یکی از شخصیت های داستان می باشد.
دانلود کتاب ستاره ها چیدنی نیستند
کتاب ستاره ها چیدنی نیستند pdf در نسخه الکترونیک در فراکتاب عرضه شده است، می توانید پس از نصب نرمافزار، آن را دانلود کرده و در کتابخوان فراکتاب مطالعه کنید.
ستاره ها چیدنی نیستند
افسانه
جک میلر هنگامی که افسانه را به سارا می خواهد معرفی کند، می گوید: «اهــل یکی از روســتاهای شــمال کشــور ایرانه؛ گیلان رو توی گوگل میتونی سرچ کنی. پدرش مذهبیــه و شــخصیتی معمولــی داره. مــادرش، کــه افســانه بهــش وابســته بوده، مقیــد به آداب و رســوم مذهبیــه. اون تازه بــه امریکا اومــده و فعال حقوق بشــر و مخصوصاً حقوق زنــه. میخوام باهات در ارتبــاط باشــه؛ حســابی بایــد روش کار کنــی و کارهــاش رو قبــل از انتشــار، چِــک کنــی. اون بایــد هفتــه ای یــه یادداشــت یا یــه مقاله بنویسه و تو هم راهنماییش کنی؛ مطالبش رو تأیید کنی و بعدش بفرستی به قسمت انتشار برای فضای مجازی و سایت هامون.»
افسانه بالاخره به این نتیجه رسید که تنها راه رفتن به خــارج، برای او این است که به عنوان یک فعال سیاسی به یکی از کشورها پناهنده شــود. تا اینکه سال 88 زمینه فعالیت های تند سیاسی برای افسانه فراهم شد. او یکی از کسانی بود که باید به بهانه تقلب در انتخابات، خودی نشان می داد تا بتواند پناهندگی سیاسی بگیرد و به امریکا بــرود. ایــن شد آغــاز فعالیت های پــی درپــی سیاسی او؛ مثل حضور در تجمعات و راه پیمایی های غیرقانونی و امضای بیانیه های تند ساختارشکنانه.
مصی
مصی موهای بُلند فرفری اش را پشــت گوشــش بُرد و بینی نوک تیزش را خاراند و گفت: علاوه بر ایــن، باید زیبایی های آزادی و تحقق حقوق زن را هم به اونا بچشونیم.
فریده
در پرونده افسانه اینگونه آمده است: «افسانه و دخترعمویش، فریده، در سال 47 در دانشگاه تهران قبول شدند؛ فریده در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی و افسانه در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران. فریده فعالیت اجتماعی و سیاسی نداشت ولی افسانه عضو انجمن اسلامی بود و فعالیت های زیــادی انجام مــی داد.»
بعد از مدتی فریده بورسیه تحصیلی گرفت و به کانادا رفت تا دکترای تخصصی بگیرد. افسانه همه این سال ها مشغول کارهای سیاسیِ رسانه ای بود و این دیگر راضی اش نمی کرد. او در فکر گرفتن یک بورسیه تحصیلی بود تا به یکی از کشورهای اروپایی یا امریکایی برود اما نتوانست.
افشاری
افسانه با شخصی به نام افشاری که دانشجوی دوره کارشناسی ارشد و عضو انجمن اسامی بود، آشنا شد و به واسطه افشاری در انجمن اسامی دانشگاه عضویت فعال داشت. پس از آن رفته رفته رسانه ای هم شد و عکس و مطالبش در روزنامه ها به چاپ رسید. با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری در سال 67 که سال دوم دانشگاهِ افسانه بود، او به تشویق افشاری وارد ستاد انتخاباتی خاتمی (نامزد ریاست جمهوری ایران) شد و دوشادوش افشاری جزو فعال ترین نیروهای زن ستاد بــود.
افشاری بعد از روی کار آمدن دولت اصاحات، وارد نهاد ریاست جمهوری شد. آن نهاد برای تکمیل کادر رسانه ایِ خود، نیاز به جذب نیروهای همسو داشــت و افــشــاری باید ایــن نیروها را جــذب مــی کــرد. افــشــاری پیشنهاد همکاری را با افسانه در میان گذاشت. افسانه هم پذیرفت.
خاتمی
سیّد محمّد خاتمی سیاستمدار اصلاحطلب ایرانی است که از ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ بهعنوان پنجمین رئیسجمهور ایران فعالیت میکرد. او سومین فرزند سید روحالله خاتمی است. خاتمی از ۱۳۴۱ به فعالیتهای سیاسی پرداخت و عضو انجمن اسلامی دانشجویان اصفهان بود.
کیومرث زند
در اداره مهاجرت، کارمند میانسال و چاقی که جلوی سرش مو نداشت و روی کارت باریک کوچکی که به طرف راســت ســینه اش زده، نوشــته بود کیومرث زند، مســئول قسمت پناهندگی بود.
دیبا
مردی حدودا شصت ساله که در اداره مهاجرت امریکا، اتاق ۱۳ مشغول به کار بود.
ندا آقاسلطان
در اعتراضات سال ۸۸ به شکل مشکوکی کشته شد.
عباس معروفی
در قسمتی از متن کتاب این چنین آمده است: « عباس معروفی رو می شناسی؟…وقتی به آلمان پناهنده شده بود، بــرای ادامــه اقامتــش مشــکل داشــت. ماجــرای دادگاه میکونوس پیش اومده بود. معروفی توی دادگاه علیه حکومت ایران شهادت داد و مشــکلش برطرف شــد. جواد اکبرین هم همین طور. کار تو، از معروفی راحتتره.»
آیت الله بهجت
دیــوار راهــروی ورودی پر بود از عکس نوشــته و پوســتر های یــک روحانی ریزنقــش و پیــر، بــا ریش هــای کوتاه ســفید و چشــم هایی شــفاف و زنده. زیر عکس ها، عبارتی نوشــته بــود: آیت الله العظمی بهجت. این اســم را تا حالا نشــنیده بود. ســارا پیش رفت و جلوی عکس نوشــته ها ایســتاد و با دقــت خواند: ما به این دنیا آمده ایم تا قیمت پیــدا کنیم، نه این که به هر قیمتی زندگی کنیم. چند بار از اول تا آخر جمله را با نگاه طی کرد و روی هر کلمه مکثی کرد و غرق در فکر جلو رفت.
خانم دکتر مجیدی در کتاب ستاره ها چیدنی نیستند
بخشی از سخنان خانم دکتر مجیدی (محقق و پژوهشــگر در حوزه زنان)، در مرکز اسلامی نیویورک:
«هر قوم، ملت، مکتب، ایدئولوژی و مذهبــی، نظریاتــی خاص در مــورد زن ارائــه کرده ان کــه همه ی این مطالب رو میشه در دو نگاه کلی خاصه کنیم: نگاه مثبت و سفید و نگاه منفی و ســیاه؛ مثل دو روی یک ســکه. چــون میخوام اول به تبییــن نگاه ســیاه بپــردازم. این جــا توهین هایی به مقام زن میشــه کــه پیشــاپیش از همــه ی حضــار، به ویــژه بانــوان عزیــز عذرخواهــی می کنــم. چــون ایرانــی هســتم از کشــور خودم شــروع می کنــم. دکتر «کریســتین بارتلمه» شرق شــناس آلمانی می نویســه: «حــدود ۱۵۰۰ ســال قبــل در امپراطــوریِ ساســانی، زن یــک شــخصِ دارای حــق و حقوق به حســاب نمی آمد، بلکه به عنوان یک شیء به او نگریسته می شد.»
تهرانی
راســتش در مــورد این آقــا اطاعاتــی میخوام. زیرش نوشــته آیت الله بهجت. میشــه ایشــون رو معرفــی کنین و از نوع تفکرات و نوع نگاه شون به زن برای من بگین؟ خانــم مجیدی با نگاهی مهربان، ســرش را به نشــانه همراهی تکان داد و گفت: چرا که نه. ایشــون از علمای بزرگ شــیعه هستن. اتفاقاً مدیر مرکز اسلامی نیویورک، سال ها شاگرد ایشون بودن. آقای تهرانی.
فرهاد
جوانی خوش پوش که در مرکز اسلامی نیویورک رفت و آمد می کرد و نظر سارا را جلب کرده بود.