شهید بروجردی سال 1333 در بروجرد چشم به جهان گشود. او نظامی ایرانی بود که در سالهای نخست جنگ ایران و عراق، از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب میشد. وی به همراه محسن رضایی، مسئولیت حفاظت از سید روحالله خمینی را در زمان بازگشت به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ برعهده داشت.
خلاصه زندگینامه شهید بروجردی
محمد بروجردی در سال ۱۳۳۳ در روستای دره گرگ از توابع بروجرد در خانوادهای کشاورز، زاده شد. وی ۶ ساله بود که پدرش درگذشت و اندکی پس از مرگ پدر، به همراه خانواده به تهران نقل مکان نمود و به همراه خانواده در خیابان مولوی ساکن گردید. چند سالی به کار کردن در خیاطی و درس خواندن در کلاسهای شبانه مشغول شد، اما موفق به تکمیل تحصیلات دبیرستان نشد. وی در سن ۱۷ سالگی ازدواج کرد و یک سال بعد به سربازی فراخوانده شد، ولی از خدمت سربازی فرار کرد و به قصد دیدن سید روحالله خمینی، به مرز ایران و عراق گریخت که در مرز هویزه دستگیر و ۶ ماه زندانی شد. پس از گذراندن محکومیت زندان، به تهران بازگشت و خدمت سربازی خود را به پایان رساند.
شهید محمد بروجردی در سالهای پیش از وقوع انقلاب، در تهران با برخی مبارزان علیه حکومت پادشاهی ایران مانند مهدی عراقی آشنا شد. این آشنایی سبب شد که او به سوریه سفر کند و پس از برقراری ارتباط با امام موسی صدر و محمد منتظری، اقدام به فراگیری مهارتهای نظامی و چریکی برای انجام عملیاتهای چریکی در ایران در اردوگاههای جنبش امل نماید. وی سپس به لبنان رفت و در آنجا با مصطفی چمران آشنا شد. بروجردی تا پیش از وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ در چندین عملیات نظامی علیه حکومت پادشاهی ایران حضور داشت و در بهمنماه ۱۳۵۷ به پیشنهاد مهدی عراقی، از سوی سید محمد بهشتی، به همراه محسن رضایی، مسئولیت تیم حفاظت از سید روحالله خمینی در زمان بازگشت به ایران را بر عهده داشت.
دانلود کتاب محمد مسیح کردستان
در فراکتاب خرید کتاب مسیح کردستان با تخفیف ویژه در دسترس شماست.
محمد، مسیح کردستان
مسیح کردستان لقب کدام شهید است
شهید محمد بروجردی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی بود که توانست با حُسن برخورد و ابتکار عمل هایی که داشت، کنترل منطقه کردستان را به ایران باز گرداند. از این رو، وی را مسیح کردستان می نامند.
مسیح کردستان شهید بروجردی
با آغاز غائله کردستان، شهید محمد بروجردی، خدمت به مردم محروم این استان را بر عافیت نشینی ترجیح داد. او به سرعت راهی کوه های سرد و سر به فلک کشیده کردستان گردید و در جاده های پر پیچ و خم و در کمرکش کوه های آن، به قدری تلاش و مبارزه کرد و به قدری از جان مایه گذاشت که به بالاترین مقام دست یافت. این مقام، نه فرماندهی سپاه غرب و نه جانشینی قرارگاه حمزه سیدالشهدا و نه پایه گذاری تیپ شهدا بود؛ بلکه والاترین مقام را مردم مظلوم و زجر کشیده دیار کردستان به او دادند و آن، لقب «مسیح کردستان» برای شهید بروجردی بود.
چرا به شهید بروجردی مسیح کردستان می گویند
در شرایطی که همه احساس میکردند، کردستان ازدسترفته با حضور و مبارزات طولانی و به دلیل ویژگیهایی که در مقابله با عناصر ضدانقلاب و تجزیهطلب داشت، نقش بسزایی در نجات کردستان ایفا کرد که این مهم، شهید بروجردی را به «مسیح کردستان» معروف کرد.
مسیح کردستان یعنی فردی که پیامبرانه برخورد میکرد و با اخلاق خود انسانها را از اینرو به آنرو میکرد. بروجردی مؤسس سازمان «پیشمرگان مسلمان کُرد» بود و با پیشبرد اهداف این سازمان، توانست آرزوی ایجاد «اسرائیل دوم» در کردستان را در نطفه دفن کند.
ماجرای شهادت شهید بروجردی
یکی از هم رزمان شهید بروجردی، در خاطره ای از این سردار شهید بیان داشته است: بعد از شهادت فرمانده، محور غرب، شهید ناصر کاظمی، شهید بروجردی که هیچ وقت لبخند از چهره اش محو نمی شد، کم تر لبخند به لب دیده می شد. یک روزکه خیلی در فکر بود، رو به من کرد و گفت: «خواب دیدم من و ناصر با هم درعملیاتی بودیم. داشتیم داخل یک شیار می دویدیم و منطقه پر از آتش بود. ناصر با چالاکی جلوتر از من به سرعت می دوید.
ناگهان شیار به یک جای بلندی می رسیدکه ناصر به راحتی گذشت و رد شد، اما من هر بار لیز می خوردم. یک دفعه ناصر دستم را گرفت و به سادگی مثل پرکاه مرا بالا کشید.وقتی بالا آمدم و تاریکی و ترسناکی پایین را دیدم، خدا را شکر کردم که آن جا نیستم. ان شاءاللّه من هم شهید می شوم». مدتی کوتاه پس از این ماجرا، ایشان که عمری در مبارزه بودند،در اول خرداد سال 1362، وقتی برای پاک سازی مهاباد راهی آن جا شده بود، در ساعت دوازده ظهر بر اثر انفجار مین در جاده مهاباد ـ نقده به شهادت رسیدند.
مصاحبه با همسر شهید بروجردی
خانم فاطمه بى غم در سال 1352, با شهید محمد بروجردى ازدواج کرد و در طى 10 سال زندگى مشترک با این شهید, دو فرزند از وى به یادگار مانده است.
خانم بى غم در مورد همسرش مى گوید:
شهید بروجردى در 17 سالگى با من ازدواج کرد و یک سال بعد به سربازى رفت و چون علاقهاى به خدمت در ارتش شاهنشاهى نداشت فرار کرد و به قصد دیدار با امام، خود را به مرز عراق رساند لیکن در آنجا دستگیر شد. از همان ابتدا سعى کرد با روحانیت خط امام تماس برقرار کند و سرانجام افتخار شاگردى در محضر شهید حاج مهدى عراقى را کسب نمود.
وى تا زمان پیروزى انقلاب دایما در حال مبارزه سیاسى بود و بعد از انقلاب، فعالیت شدیدى در جهت افشإ چهره پلید منافقین و مبارزه ریشهاى با این جریان را آغاز نمود. او پس از مدتى مسوولیت سرپرستى زندان اوین را به عهده گرفت و بعد از چندى همراه با چند تن دیگر از برادران زیر نظر شوراى انقلاب، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را بنیانگذارى کرد.
با شروع سنگ اندازیهاى ضد انقلاب در کردستان، پس از فرمان امام جهت سرکوب ضد انقلاب عازم پاوه شد و پس از سرکوب ضد انقلاب و فرار آنان به سوى عراق، محمدآقا در منطقه ماند تا از تجربیات گرانبهایش در کردستان استفاده کنند و پس از چندى به سمت فرماندهى عملیات غرب کشور منصوب گردید. محمدآقا به پاکسازى مناطق کردستان ادامه داد و با رشادتهاى بى شمار در آزادسازى این منطقه از دست پلید ضد انقلاب نقش فعالى داشت تا جایى که تشکیل سازمان پیشمرگان مسلمان کرد را در شوراى عالى سپاه مطرح کرد که پس از تصویب، با همکارى و استعانت دو تن از اعضاى شوراى انقلاب; شهید بهشتى و حجت الاسلام رفسنجانى، مسوولیت تشکیل آن به وى محول گردید.
سراسر زندگى محمد خدمت به اسلام و مسلمین بود و در مدتى که در منطقه بود از هیچ خدمتى در جهت حاکمیت اسلام و خدمت به مردم محروم کردستان دریغ نکرد تا اینکه در تاریخ اول خرداد 1362 به درجه رفیع شهادت رسید.
شهید بروجردى پس از ازدواج دایما در سفر بودند, آیا شما هم ایشان را همراهى مى کردید؟
در ابتدا بله; اما بعدا وقتى بچه دار شدم کمتر. فرزند اولم که دنیا آمد شهید بروجردى سوریه بودند و چون ارتباطى با هم نداشتیم اصلا از تولد فرزند خود باخبر نشدند. پسرم روز عاشورا به دنیا آمد و او را حسین نامیدیم. وقتى دخترم به دنیا آمد, محمدآقا سخت درگیر کردستان و پاوه بودند و از به دنیا آمدن سمیه هم اطلاع پیدا نکردند. آنقدر درگیر بودند که دو سه ماه از ایشان خبر نداشتیم.
شما این دورى و تنهایى را چگونه تحمل مى کردید؟
اگر صبر نمى کردم او هرگز موفق نمى شد; من در همه زمینه ها به او کمک مى کردم.
برایش مشکل تراشى نمى کردم.
ایشان را آزاد مى گذاشتم و همه امکانات را در اختیارشان قرار مى دادم. پدر و مادرم نیز او را درک مى کردند و با ایشان همکارى مى کردند.
حتى خواهر 8 ساله من در کارها به ایشان کمک مى کرد. و میهمانان ایشان را که به منظور کارهاى سیاسى به منزل مىآمدند از جایى که قرار داشتند به خانه مىآورد. همکارى من و خانواده ام عاملى بزرگ در موفقیت ایشان بود.
خانم بى غم, شما که خانوادگى در خدمت مردم کردستان بودید مردم کردستان را چگونه دیدید و چه خاطره اى از مردم آنجا دارید؟
آنان مردمى مهمان نواز و شجاع هستند.
شهید بروجردى آنقدر از مردم کردستان تعریف مى کرد که من علاقه مند شدم به آنجا بروم.
وقتى به آنجا سفر کردم مهربانى و خوبیهاى آنان را از نزدیک دیدم. شاید خیلى ها از اینکه این مردم باعث شدند تا همسرشان از آنها جدا بشود ناراحت باشند; اما من این طور فکر نمى کردم. محبتى که شهید بروجردى به مردم کرد داشت در دل من هم جا باز کرده بود و مى دیدم که متقابلا مردم کرد هم بروجردى راخیلى دوست دارند.
اهداف و آرزوهاى شهید بروجردى در کردستان چه بود؟
هدف بروجردى در کردستان, نجات کردستان از دست ضد انقلاب بود. هدف دیگر بروجردى در کردستان جدا کردن صفوف مردم کرد از صف ضد انقلاب بود چرا که آن زمان ضد انقلاب در کردستان نفوذ کرده بود و مرتب اعلام مى کردند که تمام مردم کرد با انقلاب, مخالف هستند. بروجردى با تشکیل پیشمرگان کرد مسلمان این تبلیغات را خنثى کرد.
بروجردى توانست ذهنیت غلطى که در مورد کرد ایجاد شده بود را از بین ببرد; آن ذهنیتى که موجب شد عده اى تصمیم داشتند, در منطقه کردستان سرزمین سوخته را به وجود بیاورند. باور کنید اگر بروجردى در کردستان نبود آنان سرزمین سوخته را در کردستان ایجاد مى کردند.
چه خاطره اى از شهید بروجردى دارید؟
خاطرات زیاد است اما من زیباترین خاطرات که در واقع درسى براى من و سایرین نیز هست را بازگو مى کنم: هیچ وقت ندیدم نمازش قضا شود. شبى نبود که قرآن نخواند و حتى ندیدم که در سخت ترین شرایط لبخند از چهره اش رخت بربندد. هیچ وقت ندیدم سختى کار, او را خسته کند و یا از پا درآورد. در طى این ده سال مبارزه هیچ وقت ندیدم که به خود ببالد, و یا برخوردى داشته باشد که بخواهد خود را مطرح کند. یادم هست که هرگاه دوستان شهید از سختى کار در کردستان خسته مى شدند بروجردى به عنوان سنگ صبور آنها بود. بارها سردارانى چون ناصر کاظمى و احمد متوسلیان که خود کوهى از صبر بودند وقتى از مشکلات کردستان خسته مى شدند خدمت بروجردى مى رسیدند و به قول خودشان روحیه مى گرفتند.
مهمترین خاطره اى که از ایشان دارم خاطره آخرین دیدار من با بروجردى بود. آن زمان ما به تهران آمده بودیم و قرار بود مدتى در تهران بمانیم اما گویا به شهید الهام شده بود که باید به سوى حق بشتابند. به ما زنگ زدند و گفتند هر چه سریعتر به کردستان برگردید و ما هم به کردستان برگشتیم و من توانستم یک روز قبل از شهادتش او را زیارت کنم و آخرین نگاههاى ملکوتى اش را حس کنم.
هنوز هم آن آخرین تبسم ملکوتى را به خاطر دارم.
خدا رحمتش کند. کم حرف بود اما در نگاهش کتابى از حرفهاى نگفته داشت.
شما چه درس زندگى را مى توانید به خواننده ها بدهید با توجه به اینکه همسر یک سردار شهید هستید؟
من و شهید بروجردى هر دو این طور فکر مى کردیم که ظواهر زندگى, عامل سعادت نیستند. مهم این است که انسان وظیفه اش را در مقابل خدا خوب انجام دهد.
من فکر مى کنم درسى که دیگران از زندگى ما مى گیرند درس صبر و استقامت است و درس نقش حساس زنان در فعالیتهاى اجتماعى است که آنان نه تنها عامل رکود نیستند بلکه باعث پیشرفت مردان و رشد آنها هم هستند و مى توانند باشند.
ما در واقع چند سال بعد از انقلاب را در ماشین زندگى کردیم و هیچ مشکلى هم نداشتیم. هر کجا اذان مى گفتند پیاده مى شدیم نمازمان را مى خواندیم, از روستاهاى سر راه نان مى خریدیم و مى خوردیم.
ما سعى کردیم در زندگى مان حضرت فاطمه(س) را الگو قرار دهیم البته نتوانستیم و نمى توانیم به ایشان برسیم اما براى همین زندگى هم, فردا باید جوابگوباشیم.
خانم بى غم, چه پیامى براى خانواده ها دارید؟
اگر همه در هر شرایطى تقوا پیشه کنند مشکلات کمتر به نظر مى رسد. باید ساده زندگى کرد و به اصول و فروع دین توجه کرد.
خانواده ها الان که در آرامش زندگى مى کنند باید شکرگزار باشند و قدر انقلاب, جنگ و خون شهدا را بدانند.
چه توصیه اى براى بانوان دارید؟
به نظر من زنان دو امر خطیر را به عهده دارند; یکى خوب شوهردارى کردن و دیگرى خوب تربیت کردن; یعنى ایجاد جامعه اى سالم و صالح.
سمیه بروجردى نیز در پیامى چنین مى گوید:
ما به عنوان یک شیعه باید تابع و پیرو ولى فقیه باشیم و فاطمه زهرا(س) را الگو قرار دهیم. زنان مسلمان باید خود را براى رسیدن به توفیقاتى که لایق آن هستند آماده کنند.
خود من هم سعى مى کنم حتى الامکان در زمینه حفظ قرآن, فعالیتهاى سیاسى اجتماعى, شرکت در بسیج و امثال آن شرکت کنم.
سمیه بروجردى در آخر صحبت خود گفت:
درخواستم از نشریات ویژه بانوان این است که از یکنواختى دربیایند و روى مسایل زنان تحقیق کنند و بعد هم راه حل ارائه دهند, راه حلهاى عملى که بتواند مشکلى از مشکلات بانوان جامعه ما را حل کند.
فرزندان شهید محمد بروجردی
همسر ایشان بیان کردند: فرزند اولم که دنیا آمد شهید بروجردى سوریه بودند و چون ارتباطى با هم نداشتیم اصلا از تولد فرزند خود باخبر نشدند. پسرم روز عاشورا به دنیا آمد و او را حسین نامیدیم. وقتى دخترم به دنیا آمد محمدآقا سخت درگیر کردستان و پاوه بودند و از به دنیا آمدن سمیه هم اطلاع پیدا نکردند. آنقدر درگیر بودند که دو سه ماه از ایشان خبر نداشت.
مصاحبه با فرزند شهید بروجردی
حسین بروجردی فرزند شهید بروجردی میگوید: وقتی پدر من در کردستان تمام هم و غم خود را به این موضوع میگذارد که اعتماد مردم کردستان را به نظام جمهوری اسلامی جلب کند و وقتی در زندانهای سیاسی نشست صمیمی و گفتوگو را با زندانیان برای جلب اعتماد آنها آغاز میکند معنایش همین است در حالی که او برای این کار هیچگونه اسلحه و یا سلاح سردی را نداشت و فقط برای آنکه این اعتماد جلب شود این کار را انجام داده است.
وقتی پدر من در کردستان سازمان پیشمرگان کرد را تشکیل داد و صف مردم را از صف منافقین جدا کرد برای آن بود که به مردم اعتماد داشت و سعی کرد اعتماد آنها را افزایش داده و همه را زیر پرچم جمهوری اسلامی گرد آورد.
مسئولین ما امروز موظف هستند این جلب اعتمادی که در طول سالهای گذشته انجام شده است را حفظ کنند و اگر خدشهای به این موضوع وارد شود بایستی تلاش کنند این اعتماد افزون شود. تا زمانی که مسئولین ما درگیر بازیهای سیاسی بوده و با تقسیمبندیهای جناحها و بازیهای سیاسی سروکار دارند مردم خسته هستند و آنها هم درگیر موضوعات روزمره خود خواهند بود و تا زمانی که مردم درگیر مشکلات اقتصادی هستند و جوانشان بیکار است و درگیر جهیزیه هستند نمیتوانند با بازیهای جناحی و سیاسی مسئولین کنار بیایند.
اگر خانهای را غبار گرفته بایستی دست به دست هم بدهیم و این غبار را تمیز کنیم؛ نمیتوانیم آن را ویران کنیم بلکه بایستی کمک کنیم این غبار را برطرف کرده و با حضور حداکثری و با انتخاب اصلح این کار را انجام دهیم. این اعتمادی که به نظام مقدس جمهوری اسلامی شده و خونهای بسیاری پای آن ریخته شده است و تعداد زیادی جوان خون خود را برای این راه دادهاند را حفظ کنیم و بر این اعتماد به نظام بیفزاییم.
کتاب شهید بروجردی
شمار کتابهایی که تا کنون درباره سردار شهید محمد بروجردی تهیه و به زیور طبع آراسته شده کم نیست اما غالب این کتابها دربرگیرندة آثاری داستانی و شبه داستانی هستند که به بیان خاطراتی از دوستان و معاشران شهید اختصاص یافتهاند. به نظر میرسد جای یک زندگینامه علمی و جامع درباره آن شهید عزیز همچنان در سیاهه این کتابها خالی است. امیدواریم به زودی این خلأ جبران شود.
شهید محمد بروجردی
شهرت سردار شهید محمد بروجردی تحت عنوان زیبای “مسیح کردستان” باعث شده تا شاهد انتشار دو کتاب و یک نشریه با این نام باشیم. از اولین کتاب که نوشته نصرت االله محمودزاده است که در 1376 به مناسبت کنگره بزرگداشت سرداران شهید سپاه منتشر شد و روایتی است داستانی که بیشتر به مبارزات قبل از انقلاب شهید می پردازد. کتاب دوم داستانوارهای است که حسین فتاحی آن را در 1379 خلق کرده و انتشارات سامیر قم آن را منتشر کرد. همچنین ویژهنامه مجله دریچه با عنوان “مسیح کردستان” را که مجموعهای است از مصاحبه با دوستان شهید و چند مقاله.
آنگونه که در این کتاب به تصویر کشیده شده آیینه تمامنمای انسان خود ساختهای است در تراز انسان مؤمن، انقلابی که اولیای خدا (سلام الله علیهم) همواره اشتیاق دیدار آنان را داشتند.
کتاب محمد مسیح کردستان
محمد مسیح کردستان به صورت زندگینامه داستانی درباره شهید محمد بروجردی نوشته شده است. نویسنده کتاب نصرت الله محمود زاده و ناشر این کتاب روایت فتح است.
فرماندهان شهیدی چون صیاد شیرازی، متوسلیان، همت، ناصر کاظمی و کاوه برخی از چهره های شاخصی هستند که از آنها در کتاب محمد مسیح کردستان سخن رفته است.
شهید محمد بروجردی که در این کتاب، فصلهای برجسته زندگیاش هنرمندانه به تصویر کشیده شده، خود، تجسم سالها محرومیت و مظلومیت، تعصب و غیرت دینی، ایثار و شهادت و احساس وظیفه ناشی از شناخت عمیق اسلام ناب محمدی(ص) است.
بزرگترین ویژگی شهید محمد بروجردی، شناخت دقیق اقتضائات زمان و عمل بههنگام بود. او با توجه به ارتباطات عمیقی که با کانون اسلام یعنی روحانیت داشت، توانسته بود تکالیف خود را به درستی دریافته و براساس آن عمل کند؛ اما در این عرصه نیز آنچه قابل تأمل است، اقدام و عمل بههنگام است که نشاندهنده روحیه با ثبات بروجردی است و این برجستگی او را از همگنان خود ممتاز میسازد.
خلاصه کتاب محمد مسیح کردستان
داستان زندگانی صرف یک فرمانده لشکر شهید نیست؛ داستان انسان کامل است. داستان انسانهایی است که آدم باورش نمیشود در همین مملکت، چند سال پیش زندگی کردهاند و در همین کوچه خیابانهایی که ما در آن بزرگ شدیم بزرگ شدهاند اما ما کجاییم و آنها به کجا رسیدند؛ یک خوبی این کتاب این است که تنها به «بروجردی» نپرداخته در کنار بروجردی شما «کاوه، صیاد، متوسلیان، ناصر کاظمی، همت، آبشناسان، شهید بهشتی و شهید مطهری را هم دارید که هر کدام از یک بعد، این کتاب را تکمیلتر کردهاند.
شهید بروجردی که خود، تجسم سالها محرومیت و مظلومیت، تعصب و غیرت دینی، ایثار و شهادت و احساس وظیفه ناشی از شناخت عمیق اسلام ناب محمدی(ص) است. بزرگترین ویژگی بروجردی، که در متن پیش رو به خوانندگان فهیم عرضه شده، شناخت دقیق اقتضائات زمان و عمل بههنگام بود. او با توجه به ارتباطات عمیقی که با کانون اسلام یعنی روحانیت داشت توانسته بود تکالیف خود را به درستی دریافته، بر اساس آن عمل کند؛ اما در این عرصه نیز آنچه قابل تأمل است اقدام و عمل بههنگام است که نشاندهنده روحیه با ثبات بروجردی است و این برجستگی او را از همگنان خود ممتاز میسازد.
برخی با وجود درک درست از تکالیف خود یا مرد عمل و اقدام نیستند و یا در هنگامهای که باید عمل کنند عمل نمیکنند، اما شهید بروجردی، ضمن شناخت دقیق تکالیف خود در هر برهه زمانی، بدون کوچکترین تردید و تعلل و تأخیری به یافتههای خود عمل میکرد، چه در کارزار تمشیت زندگی خود و خانواده خود در بحبوحه فقر و تنگدستی، چه در تدبیر ورود در صحنه مبارزه با رژیم طاغوت و چه در مقام انجام وظیفه در جبهههای غرب کشور و تعامل صمیمانه با اکراد محروم و مستضعف.
با هم نگاهی گذرا میافکنیم بر تعدادی دیگر از آثار منتشره درباره شهید بروجردی:
تکه ای از آسمان
سومین کتاب از مجموعه قصه فرماندهان، تکهای از آسمان (براساس زندگی شهید محمد بروجردی) نام دارد. این اثر را حسین فتاحی برای واحد کودک و نوجوان دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی تدارک دیده است و اینگونه شروع میشود:
کتاب روایتی داستانی دارد و در 1389 در قطع پالتویی در 84 صفحه به مشتاقان پاسداشت راه و نام و یاد شهدا تقدیم شده است و تا 1388 به چاپ دوازدهم رسیده است.
تکه ای از آسمان
این کتاب از مجموعه “قصه فرماندهان “روایتی است داستانی از زندگی “شهید محمد بروجردی “و شرح مبارزات وی.
یادگاران؛ کتاب شهید بروجردی
یادگاران عنوان مجموعه کتابهایی است که بنا دارد تصویرهایی از سالهای جنگ را در قالب خاطره های بازنویسی شده برای آنهایی که آن سالها را ندیده اند نشان بدهد. با این معرفی که در نخستین صفحات کتاب به آن برمی خوریم یادگاران؛ کتاب بروجردی شروع میشود. عباس رمضانی این کتاب را که در قطع پالتویی عرضه شده تدوین کرده است.
او در ادامه همان مطلب در توضیح اثر داستانی اش می افزاید: «اینها برشی از یک زندگی است. زندگی یک مرد که تا به آخر سرشار از حیات بود و هنوز هم هست. کافی است یادت بیاید که بروجردی تا همین نزدیکی با من و تو حرف میزد. صبورانه می شنید و سبک بار می گذشت.« مؤسسه روایت فتح این اثر را در 1382 در 101 صفحه و قالب جلد 12 ام این مجموعه منتشر کرد و در سالهای 88 و 89 آن را تجدید چاپ کرد.
یادگاران 12
میرزا محمد پدر کردستان
کتاب حاضر که جلد چهارم از مجموعه «یاران ناب» می باشد، به بیان خاطراتی از شهید محمد بروجردی (معروف به پدر کردستان) می پردازد.
میرزا محمد پدر کردستان
همان لبخند همیشگی
کتاب همان لبخند همیشگی، روایتهایی درباره سردار شهید محمد بروجردی به قلم فرهاد خضری است. که شامل مصاحبه با دوستان و همرزمان سردار شهید محمد بروجردی میباشد.
کتاب همان لبخند همیشگی
همان لبخند همیشگی؛ شهید محمد بروجردی، روایاتی از زندگی و رشادتهای این شهید بزرگ دفاع مقدس است.
کتاب رفیق بروجردی
«رفیق بروجردی» خاطرات اکبر براتی مبارز انقلابی و از همرزمان شهید محمد بروجردی در کردستان است. پدر او جزو مبارزان نهضت ملی شدن صنعت نفت بود و او نیز همچون پدر از دوران نوجوانی وارد جریانهای مبارزاتی علیه شاه شد. او قبل از دوران سربازی و بعد از آن به همکاری با سازمان مجاهدین خلق میپرداخت اما مواضع مذهبی و دینی خود را حفظ نمود. به همین دلیل پس از مدتی با جذب شهید محمد بروجردی فعالیتهای مبارزاتی خود را همراه هیات موتلفه اسلامی ادامه داد. آنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اعضای محافظ امام در مدرسه علوی بودند. پس از آن چالشها و مذاکرات سیاسی اکبر براتی با سمپاتهای سازمان شدید میگردد و حتی او را تهدید نیز میکنند.
در سال 60 براتی به دعوت شهید بروجردی عازم منطقه کردستان میشود و به یکی از یاران ثابت او تبدیل میگردد. آنها در منطقه غرب با اجرای عملیاتهای متعدد موفق میشوند آتش فتنه را تا حد زیادی بخوابانند. براتی خاطرات ناب و بکری از روزهای پایانی زندگی شهید بروجردی دارد. روزهایی که برخی مسوولان علم مخالفت با او را برداشته بودند و مسوولیتهایی پست و دون شان به او محول میکردند. براتی پس از شهادت این فرمانده دلاور نیز در منطقه غرب میماند و به عنوان همراه شهید کاظمی به مبارزه ادامه میدهد.
فیلم سینمایی غریب شهید بروجردی
«غریب» به روایت بخشی از زندگی شهید محمد بروجردی در کردستان و شیوه فرماندهی منحصر به فرد او در اتحاد مردم و رفع شرایط بحران پرداخته است. در سال ۱۳۵۸ با آغاز ناآرامیها در کردستان به دست احزاب کومله و دموکرات، محمد بروجردی از طرف امام (ره) مأموریت مییابد تا بهعنوان فرمانده سپاه کردستان وضعیت را به حالت عادی بازگرداند.
فیلم غریب به کارگردانی محمد حسین لطیفی در سال 1401 ساخته شده است. این فیلم محصول کشور ایران و در ژانر خانوادگی و درام میباشد. در این فیلم بابک حمیدیان، پردیس پورعابدینی، رحیم نوروزی، حسام محمودی، مهران احمدی، فرهاد قائمیان و هژیرسام احمدی به هنرمندی پرداختهاند.