آیت الله قاضی (سید علی قاضی طباطبایی تبریزی) – زاده ۷ فروردین ۱۲۴۸ در تبریز – درگذشته ۸ بهمن ۱۳۲۵ در نجف – مجتهد، فقیه، حکیم و عارف شیعه سده سیزده و چهارده خورشیدی بود.
زندگینامه آیت الله قاضی
وی در ۷ فروردین ۱۲۴۸ (۱۳ ذیحجه ۱۲۸۵) در تبریز زاده شد. وی فرزند میرزا حسین (درگذشته ۱۲۷۲ ش) طباطبایی بود. سلسله نسب آنها به عبدالوهاب تبریزی و از طریق او به علی بن ابیطالب میرسد. خاندان قاضی پیشینهای کهن در تبریز دارند و سید محمدعلی قاضی طباطبایی و همچنین سید محمدحسین طباطبایی و برادرش سید محمدحسن الهی طباطبایی از این خاندان هستند.
میرزا حسین قاضی خود اهل معرفت و از شاگردان میرزا محمدحسن شیرازی بوده و کتابی در تفسیر سوره حمد و انعام نوشته است.
تحصیلات حوزوی
سید علی قاضی علوم مقدماتی را در تبریز در نزد پدرش، سید حسین قاضی و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمدعلی قراچه داغی آموخت. دروس ادبیات عرب و ادبیات فارسی را در نزد میرزا محمدتقی تبریزی متخلص به «نیر» خواند. سید علی قاضی در سال ۱۲۷۲ شمسی در سن ۲۴ سالگی عازم نجف شد. او پس از اقامت در نجف، تحصیلات خود را در نزد اساتیدی از جمله فاضل شربیانی، محمد ممقانی، شیخ الشریعه اصفهانی، میرزا حسین خلیلی و آخوند خراسانی ادامه داد و در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد رسید.
او همچنین در نزد محمد بهاری و سید احمد کربلایی که هر دو از شاگردان ملا حسینقلی همدانی بودند، مکارم اخلاق و علوم عرفانی آموخت. سید علی قاضی در لغت عرب بینظیر بودهاست، گفته شده که او چهل هزار لغت از حفظ داشت و شعر عربی را چنان میسرود که اعراب تشخیص نمیدادند سراینده این شعر غیرعرب است.
سلسله استادان
سید علی قاضی از نوجوانی تحت تربیت پدرش، سید حسین قاضی بود و جوهره حرکت و سلوک وی از پدرش است. وی پس از آن که به نجف رفت، نزد محمد بهاری و سید احمد کربلایی معروف به واحدالعین به یادگیری مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و این دو نیز از شاگردان ملا حسین قلی همدانی بودند. سلسله استادان ملا حسینقلی همدانی به سید علی شوشتری و سپس به شخصی گمنام به نام ملای جولا میرسد.
شاگردان
بسیاری از استادان سرشناس فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی از شاگردان سید علی قاضی بودند. از میان شاگردان مشهور وی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
سید عبدالکریم کشمیری
محمدتقی بهجت
حسنعلی نجابت شیرازی
سید عبدالحسین دستغیب
سید محمدحسین طباطبایی
سید هاشم حداد
عباس هاتف قوچانی
محمدتقی آملی
علیمحمد بروجردی
حسن مصطفوی
سید محمدحسن الهی طباطبایی
سید ابوالقاسم خویی
میرزا امیر هادی زاده
سید عبدالاعلی سبزواری
سید عباس کاشانی
علی اکبر برهان
میرزا علی اکبر مرندی
آقا نجفی همدانی
وی عباس قوچانی را که از شاگردان او بود بعنوان وصی در امور عرفانی تعیین کرده بود.
سید علی قاضی در بیان شاگردان
سید علی قاضی در تفسیر قرآن و معانی آن مهارت داشت و سید محمدحسین حسینی طهرانی از قول سید محمدحسین طباطبائی (از شاگردان سید علی قاضی) میگوید:
«ما هر چه داریم از قاضی داریم. قاضی در تفسیر قرآن کریم ید طولایی داشت و این سبک تفسیر آیه به آیه را قاضی به ما تعلیم دادند و ما در تفسیرالمیزان، از مسیر و روش ایشان پیروی میکنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین علیهم السلام ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که فقه الحدیث گویند از ایشان آموختهایم.»
سید هاشم حداد، از عرفای معاصر و شاگرد سید علی قاضی، درباره ی او میگوید: «از صدر اسلام تاکنون عارفی به جامعیت قاضی نیامدهاست. … آقای قاضی یک عالمی بود که از جهت فقاهت بینظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بینظیر بود. از جهت تفسیر و علوم قرآنی بینظیر بود، حتی از جهت تجوید و قرائت قرآن؛ و در مجالس فاتحهای که احیاناً حضور پیدا مینمود، کمتر قاری قرآن بود که جرات خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا که اشکالهای تجویدی و نحوه ی قرائتشان را میگفت.»
سید ابراهیم خسروشاهی از طباطبائی نقل میکردند که:
«کتابهای معقول را خواندم ولی وقتی خدمت سید علی آقا قاضی رسیدم فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم!»
عکس فرزندان ایت الله قاضی
سید علی قاضی چهار زن اختیار کرد و خانواده پرجمعیتی شامل یازده پسر (سید مهدی، سید تقی، سید جواد، سید جعفر، سید محمدعلی که مدتی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج تدریس داشتهاست، سیدحسین که داماد میرزا هاشم آملی است) و پانزده دختر داشت. سید محمدحسن قاضی ساکن تهران نیز از فرزندان او بود. سید محمدحسین که داماد عبدالله جوادی آملی است آخرین فرزند سید علی قاضی است؛ و از جمله دختران وی نیز همسر میرزا ابراهیم شریفی که از شاگردان او و ساکن زابل، دیگر دخترش ساکن لاهیجان بود.
درگذشت
سید علی قاضی در ۸ بهمن ۱۳۲۵ خورشیدی در سن ۷۷ سالگی درگذشت و در قبرستان وادی السلام نجف، نزد پدر خود، به خاک سپرده شد. پدرش البته در تبریز درگذشته بود.
وصیتنامه
وی در وصیتنامه خود تأکید بر نماز، زیارت حسین بن علی و نرنجاندن مردم دارد:
«اما وصیتهای دیگر، عمده آنها نماز است. نماز را بازاری نکنید، اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیة الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛ واجبات است و در مستحبات تعزیه داری و زیارت سیدالشهداء مسامحه ننمایید و روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما به جا بیاورید، هرگز حق آن بزرگوار ادا نمیشود و اگر هفتگی ممکن نشد، دهه اول محرم ترک نشود.
دیگر آنکه، اگر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم، اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر بر و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. اینها را که عرض کردم و امثال اینها را مواظبت نمایید! الله اللّه الله که دل هیچکس را نرنجانید!
تا توانی دلی به دستآور دل شکستن هنر نمیباشد.»
دیدار سید علی قاضی با امام زمان
آقا سید هاشم حداد میفرماید: حضرت آقا (قاضی تبریزی) خیلی در گفتارشان و در قیام و قعودشان و به طور کلی در مواقع تغییر از حالتی به حالت دیگر، خصوص کلمهی «یا صاحب الزمان» را بر زبان جاری میکردند. یک روز یک نفر از ایشان پرسید: آیا شما خدمت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه مشرف شدهاید؟! فرمودند: کور است هر چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اولین نظر نگاهش به امام زمان (عج) نیفتد.
زمان ظهور از دید ایت الله قاضی
در ۱۳ خرداد امسال (۱۳۹۷) یکی از بشارتهای قریب بودن، فرج حضرت حجت توسط آیتالله ناصری اصفهانی داده شد.
ایشان در صحبتی در شبکه قرآن به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی خاطرهای از آیتالله قوچانی نقل فرمودند که در این خاطره، آقای قوچانی وصی آیتالله قاضی در مورد دیدار حضرت امام با آیت الله قاضی و پیشبینی آیت الله قاضی در مورد قیام و پیروزی حضرت امام و ظهور حضرت حجت در زمان نائب آقای خمینی، مطالبی برای ایشان نقل میکنند.
کتاب زندگی نامه آیت الله قاضی
یکی از کتاب هایی که به شخصیت آیت الله قاضی طباطبایی می پردازد، کتاب کهکشان نیستی است. در ادامه به معرفی این کتا می پردازیم.
با خواندن کتاب کهکشان نیستی، تجربه بسیار نابی را حس خواهید کرد. در این گونه کتاب ها که موضوعش شخصیتهای الگو و بزرگان دین است، خواننده در فضای داستان دائم این چالش را دارد که کدام قسمت کتاب واقعیت و کدام قسمت کتاب حاصل ذهن نویسنده است.
معرفی کتاب کهکشان نیستی
با کتاب کهکشان نیستی این بار کتابی را به دست می گیرید که هم رمان است، هم مستندی تاریخی؛ هم میتوانید از سیر داستانی و قلم گیرا و جذاب نویسنده لذت ببرید، هم مطمئن باشید که با کمک مآخذ و مستندات کتاب پی خواهید برد کدام قسمتهای کتاب واقعی و کدام بخشها زاییده ذهن نویسنده است.
البته برای همین قسمتهای خیالی نویسنده در مقدمه کتاب میگوید: « باید در نظر داشت بخشهایی که خیالپردازی است خارج از قواعد سلوکی و احوالاتی که بزرگان و اهل معرفت داشتهاند نبوده و مبتنی بر شاکله و قاموس مکتب نجف نوشته شده است.»
کهکشان نیستی ماجرای کیست؟
کهکشان نیستی داستانی است براساس زندگی «آیت الله قاضی»، از عرفا و اساتید اخلاق حوزه علمیه نجف در قرن چهاردهم قمری که بیش از تبحرش در فقه و تفسیر، بهخاطر بعد عرفانی شخصیتش مشهور است.
پیش از آنکه عموم درباره شخصیت خود ایشان بدانند، به واسطه شهرت شاگردانی جریانساز و انسان ساز چون آیتالله بهجت، آیتالله خویی(مرجع بزرگ شیعی)، علامه محمد حسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان و… شناخته میشود.
نویسنده جوان ( متولد1366)، حجتالاسلام محمدهادی اصفهانی این کتاب را قلم زده است و معتقد است:
«به نظر من با توجه به اینکه زندگی نامههای مرحوم قاضی چندین بار نوشته شده است این بار احتیاج به یک پله بالاتر از منظومه فکری و حیات ایشان بوده است که در قالب داستان به ما نشان بدهد قاضی از ابتدا جزء به جزء با چه اموری دست و پنجه نرم کرده است تا به این بلندا از حقیقت دست یافته است. به تعبیری برای مخاطب همزاد پنداری شود و البته توجه او را به عمق مفاهیمی که سید علی قاضی صبح و شب به آن ها متوجه بوده است معطوف کند.»
بخش های کتاب کهکشان نیستی
کتاب آیت الله قاضی شامل 75 فصل است و هر کدام با آیهای از قرآن آغاز میشود. 74 فصل آن، هر کدام یک راوی دارد و فصلها تقریبا به ترتیب زمانی و سال به سال، از ذیحجه 1285 تا 1366 قمری (تقریبا از 1245 تا 1325 شمسی) چیده شده است.
گفتار هر یک از راویان که گاهی همسر و فرزندان، گاهی دوستان و شاگردان، گاهی دانای کل و.. است به مثابه تکههای پازل، جزئیات زندگی یکی از قله های عرفان شیعه را روایت میکند، نزدیک به یک سده از اوضاع و احوال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی نجف، تا خواننده را با خود به قلب تاریخ ببرند و او را سر دوراهیها و انتخابهای سیدعلی قاضی بنشانند.داستان از حدود 27سالگی مرحوم قاضی و هجرت او از تبریز به نجف همراه همسر و سه دخترش آغاز میشود.
از این آغاز تا پایان کتاب که به ماجراهایی پس از وفات او اشاره دارد، خواننده از رهگذر نگاه و ضمیر بسیاری از عرفای بزرگ نیز به زندگی این عالم و عارف وارسته نگاهی میاندازد و بعد از خواندن کتاب متوجه خواهد شد که با بسیاری از اولیاء الهی و ظرائف فکری و شخصیتی آنها نیز آشنا شده است.
در فصل 75 که آخرین فصل کتاب است نویسنده بخشی از سفارشها، دستورها و احوالات پراکندهای که در داستان ذکر نشده، با تکمیل از منابع دیگر ذکر کرده است.
این رمان جزو نادر رمان های حال حاضر است که غیر از پاورقیهای کتاب که به توضیح معانی و آیات و احادیث یا وقایع پرداختهاند، شامل قسمت منابع و مآخذ است که با بیش از دههزار کلمه با همت نویسنده انجام شده است.
برای هر فصل در این بخش ستونی درنظر گرفته شده تا منابع چاپی یا شفاهی و مصاحبه آن ذکر شود. نویسنده دراینباره میگوید: «این کار در بین نویسندگان رمان عرف نیست؛ اما به علت حساسیت و اهمیتی که شخصیت مرحوم قاضی دارد، این پروژه مفصل و طاقتفرسا در این کتاب به انجام رسیده است.»
بزرگان دین و قلههای عرفان و توحید به خاطر جایگاه معنوی که دارند از دسترسی و پیروی دور به نظر میرسند. نویسنده این اثر خواسته خواننده را به این نتیجه برساند که رفتن این راه ممکن و شدنی است:
«رسالت این کتاب صرفاً تعریف داستان نیست، رسالت آن این است که خواننده از ابتدا که با این کتاب همنفس میشود، وقتی کتاب را به اتمام میرساند، فکر یک حرکت معنوی جدی و عملی داشته باشد و رگههای برنامهریزی این امور در او شروع به قوت گرفتن کند، لااقل انگیزهای برای ورود به سرزمین حقیقت در او ایجاد شود.»
بخشی از متن کتاب آیت الله قاضی
آیت الله قاضی دستش را روی پایم گذاشت و گفت: «قاسم، تو بارها به من ابراز محبت کردهای، حالا من میخواهم به تو کاری بگویم که انجام دهی.»
درحالیکه گیج شده بودم، گفتم: «روی چشمم سیدآقا، بفرمایید»
نگاهی به خط سرخرنگِ آسمان که زیر خورشید درحال محو شدن بود کرد و گفت: « قاسم از امشب بلند شو و نماز شب بخوان.»
نفسم در سینه حبس شد. چشمهایم را که گرد شده بود به چشمانش گره زدم و پس از بهتی طولانی گفتم: «آقا شما که میدانید من اصلا نماز نمیخوانم، چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم.»
– قرارمان چه شد؟
– آخر آقا من شبها تا دیروقت در قهوهخانه هستم و صبح اصلا بیدار نمیشوم که بخواهم حتی نماز واجبم را بخوانم.
کمی از دیوار فاصله گرفت و دو دستی تکیهاش را روی عصایش انداخت و گفت: «هر ساعتی که نیّت کنی، من بیدارت میکنم.»
درحالیکه زبانم بند آمده بود با صدایی که میلرزید گفتم: «آقا مگر شما میدانید خانه من کجاست؟»
– نه قاسم، تو نیّت کن، من میدانم چطور بیدارت کنم.
دیگر قفل شده بودم، درحالیکه نمیدانستم باید چه بگویم، رد چشم او را که به گنبد حرم گره میخورد پی گرفتم، به حرم چشم دوختم و بیاختیار گفتم: «روی چشم آقا…»
دستی بر شانهام زد و گفت: « من باید بروم.»
به عصایش تکیه زد و با پادردی که معلوم بود آزارش میدهد، از جایش به آرامی بلند شد و گفت: «خداحافظ قاسم»
از جایم برخاستم، با او خداحافظی کردم و به قدمهای کندی که برمیداشت خیره شدم تا از دروازه شهر به سمت وادیالسلام خارج شد.
آن روز را مثل کسی که تازه به دنیا چشم باز کرده باشد و هیچ نداند چه خبر است گذراندم. شب به خانه رفتم، دشداشه را درآوردم و به سمت رختخواب رفتم. به اتفاقاتی که از شب قبل برایم رخ داده بود فکر کردم. آن مرد که بود که از من میخواست قاضی را بکشم و قاضی که بود که از من میخواست نماز شب بخوانم؟!…
خرید کتاب کهکشان نیستی
در فروشگاه اینترنتی فراکتاب امکان خرید کتاب چاپی کهکشان نیستی فراهم شده است و شما می توانید این اثر را در قالب یک کتاب چاپی تهیه کنید.