مسابقه حاج قاسمی که من میشناسم با استفاده از کتاب حاج قاسمی که من میشناسم که به روایت حجت الاسلام و المسلمین علی شیرازی (نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه) از همرزمی و دوستی ایشان با حاج قاسم سلیمانی می پردازد.
حجت الاسلام علی شیرازی در این کتاب که به اهتمام سعید علامیان نوشته شده، خاطرات نزدیک به چهل سال رفاقت با شهید سلیمانی را بازگو می کند.
درباره مسابقه حاج قاسمی که من میشناسم
مسابقه کتابخوانی حاج قاسمی که من میشناسم با استفاده از این کتاب و به همت معاونت تبلیغات حرم مطهر امام رضا علیه السلام و با همکاری نشر خط مقدم تا اول بهمن ماه 1402 در حال برگزاری است.
خرید کتاب الکترونیک با تخفیف 50 درصد در فراکتاب امکان پذیر است.
دانلود کتاب حاج قاسمی که من میشناسم
نسخه الکترونیک این کتاب را میتوانید با تخفیف 50 درصد در لینک ذیل دریافت کنید. و علاوه بر آن نسخه چاپی کتاب نیز با تخفیف 20 درصد در اختیار شماست.
حاج قاسمی که من میشناسم
محورهای مسابقه
روش اول : پاسخ به سوالات کتاب
روش دوم: خوانش قسمتی از متن کتاب
روش سوم: ارسال ایده با محوریت کتاب
روش چهارم: ارسال آثار هنری نقاشی، خطاطی و.. با محوریت کتاب.
جوایز مسابقه حاج قاسمی که من میشناسم
- اسکان در زائرسرای رضوی همراه با خانواده
- نگین انگشتری متبرک
- تابلو فرش متبرک و …
معرفی کتاب
کتاب حاج قاسمی که من میشناسم، خاطرات علی شیرازی از دوران جنگ و حضور به عنوان یکی از نیروهای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی آغاز میشود. این آشنایی از سال 1361 طی عملیات فتح المبین آغاز می شود. پس از آن به مدت سه سال مسئولیت تبلیغات لشکر ثارالله توسط سردار سلیمانی به ایشان محول می شود.
خاطرات کتاب حاج قاسمی که من میشناخم از 12 فصل تشکیل شده است. خاطرات این کتاب از زمان جنگ آغاز شده است و تا فعالیتهای من در کنار شهید سلیمانی در نیروی قدس ادامه مییابد.
در این اثر فراز و فرودهای مختلف از زندگی شهید سلیمانی از نگاه راوی نقل و ثبت شده است. سختترین بخش برای روایت این خاطرات نیز لحظهای است که خبر شهادت شهید سردار حاج قاسم سلیمانی را شنیدند، است.
برشی از متن کتاب حاج قاسمی که من میشناسم
حاج قاسم، خادم حرم امام رضا(ع) بود. گاهی وقت می کرد، به مشهد می رفت. یک روز رفت حرم. پای برهنه برگشت هتل. مردم، دورش را گرفته بودند؛ نتوانسته بود کفشش را از کفشداری بگیرد. به زحمت خودش را به هتل رسانده بود. بچه ها رفتند کفش هایش را از کفش داری آوردند.
گاهی با هم به حرم می رفتیم. می دیدم توی اتاق خدام، گوشه ای نشسته، زیارت نامه می خواند. این اواخر رفته بود مشهد. گفت «نتوانستم زیارت کنم. هر جا رفتم بنشینم، مردم آمدند. ». می گفت «فرار کردم، رفتم بالا، توی تالار آینه، دعا و زیارت نامه خواندم…» پسرش، حسین، صاحب دوقلو شد. حاج قاسم برای دیدنشان به بیمارستان رفته بود.
کادر بیمارستان می بینند کسی شبیه سردار سلیمانی آمده دوقلوها را ببیند. اول باورشان نمیشود این آدم عادی، با ماشین ساده، بدون برو و بیا و محافظ و تشریفات، همان سرلشکر سردار سلیمانی، فرمانده نیروی قدس باشد که شهرتش، همهی دنیا را گرفته است. می بینند با همه احوال پرسی و شوخی می کند؛ انگار سی سال آن ها را می شناسد! پزشک ها و پرستارها که این سادگی و صمیمیت را می بینند، دورش جمع می شوند و می خواهند عکس جمعی بگیرند. حاج قاسم می بیند یک کارگر خدمات، گوشهی سالن، مشغول تی کشیدن است، او را صدا می زند. می گوید «شما هم بیا. می خواهیم عکس یادگاری بگیریم.»
من در کشمیر ھندوستان زندگی میکنم۔ آیا ممکن است کہ در این مسابقہ شرکت کنم۔
دوست عزیز لطفا به آیدی @faraketab_support در شبکه های اجتماعی پیام داده و ایمیل و یا شماره تماس خود را ارسال نمایید تا کارشناسان پشتیبانی با شما تماس حاصل نمایند.