در خلاصه کتاب خاتون و قوماندان، زندگی و خاطرات شفاهی همسر شهید علیرضا توسلی با لقب جهادی ابوحامد و فرمانده فاطمیون مرور میشود. نویسنده این کتاب خانم مریم قربانزاده می باشد و کتاب توسط نشر ستارهها و مشارکت مرکز رسانهای فاطمیون و دفتر حفظ آثار و نشر ارزش های مشارکت زنان در دفاع مقدس خراسان رضوی منتشر و روانه بازار کتاب شده است.
معنی قوماندان در زبان فارسی دری و به لهجهی افغانستانی به معنای فرمانده است و خاتون عنوانی است که ابو حامد _لقب شهید علیرضا توسلی_ همسر خود را با آن خطاب قرار میدهد. «ام البنین حسینی» همسر شهید، در یادداشتی در ابتدای کتاب خاتون و قوماندان آورده است: این کتاب، حاصل ساعت ها گفت وگو و نشست و برخاست من با دوست خوبم نویسنده توانمند خانم مریم قربان زاده است و امیدوارم افتخاری برای آیندگان و برگ زرینی از غیرت و شجاعت فاطمیون در تاریخ پرفراز و نشیب شیعیان باشد.
این کتاب با قلم گیرا و دلنشین و همچنین سادگی روایت خاطرات، میتواند تغییری اساسی در دیدگاه و نگرش خصوصا ما ایرانیها به برادران و خواهران افغانی که سالهاست در کنار ما زندگی میکنند و بعضا زندگی سختی هم دارند، ایجاد کند و آنها را به معنای واقعی انسان بودن ببینیم و بشناسیم، نه مردمانی از کشور جنگ زده و … که به کشور ما پناه آوردهاند و جایی از ما را تنگ کردهاند.
تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب خاتون و قوماندان
بسمه تعالی
ـ سلام خدا بر شهید عزیز، علیرضا توسّلی، مجاهد مخلصِ فداکار و بر همسر پرگذشت و صبور و فرزانهی او خانم امّ البنین.
حوادث مربوط به مهاجران افغان را که در این کتاب آمده است از هیچ منبع دیگری که به این اندازه بتوان به آن اطمینان داشت دریافت نکردهام. برخی از آنها جداً تاثرانگیز است، ولی از سوی دیگر، حرکت جهادی فاطمیون افتخاری برای آنها و همهی افغانها است.
دی ۱۴۰۱
ـ نوشتهی صفحهی مقابل بسیار زیبا و اثرگذار است.
کتاب خاتون و قوماندان
کتاب خاتون و قوماندان در 2 بخش به نام های «ایران» و «سوریه» توسط «مریم قربان زاده» به رشته تحریر درآمده و توسط نشر «ستاره ها» و مشارکت مرکز رسانه ای فاطمیون و دفتر حفظ آثار و نشر ارزش های مشارکت زنان در دفاع مقدس خراسان رضوی اولین بار در شمارگان یک هزار و 100 جلد در سال 1399 چاپ و منتشر شده است.
سال های بعد از تو سخت می گذرد و همه دل خوشی من سه یادگاری است که برایم به امانت گذاشتی، همراهمان باش. صبح پیروزی نزدیک است و آخرین جنگ دنیا را مهدی موعود (عج) تمام خواهد کرد. ما به امید دیدار دوباره تو علم انتظار را بالا گرفتهایم.
خاتون و قوماندان
خلاصه کتاب خاتون و قوماندان
معمولا اسم افغانستان و مردمان افغانی که در ایران به میان می آید، اولین چیزی که به ذهن خطور میکند، خرابی و جنگ و آوارگی است. بیایید یکبار به خودمان فرصت دهیم و در کنار تلخیها و سیاهیها از شیرینیها و زیباییهای افغانستان هم بگوییم و بخوانیم، از طبیعت رنگارنگش، از نان خورشهای ساده اما خوشمزهاش، از بچههای بیغمش، از دخترکان محجوبش، از «خاتون»های مهربانش، از مردان دلاورش، از «قوماندان»های پر افتخارش. کتاب «خاتون و قوماندان» آغاز این راه است.
هر چه قدر هم که رفته باشیم؛ آغاز راه است. آغاز نگاه تازه و ناب و منصفانه. نگاهی از سر محبت و احساس دِین به دلاوریها و رنجها و زندگی یک خانواده مهاجر افغانستانی در خاک ایران … در خاک ایران نه؛ در این کره خاکی. شروع کتاب خاتون و قوماندان، در افغانستان است جایی که امالبنین حسینی در آنجا به دنیا آمده، در همان زمان طفیلی افغانستان دچار هرج و مرج و جنگ میشود و خانواده او برای حفظ جان به ایران پناه میآورند و در مشهد ساکن میشوند.
دوران کودکی و نوجوانیاش در محله و مدرسههای گلشهر مشهد میگذرد، با کمترین امکانات، در خانهای کوچک با چند برادر و خواهر و پدربزرگ و مادربزرگها. پدر خانواده به کار بنایی مشغول بوده تا لقمه نانی درآورد و شکم اهل خانه را سیر کند ولی با وجود به اصطلاح افعانی بگیرهای سالهای 70 پدر خانهنشین میشود و زنها نان آور میشوند.
از خانههایی میگوید که به یک آن خالی از سکنه و وسایل میشد و اهالی آن را راهی مرزها میکردند بدون آنکه پرسیده شود آیا اهالی خانه همه هستند یا نه؟ چه بچههایی که از مدرسه میآمدند و کسی در خانه نبود تا در را برایشان باز کند. چه پدرهایی و مادرهایی که میآمدند و با خانههای خالی از وسایل و خانواده روبرو میشدند. یادآوریاش هم دردآور است…
کتاب صوتی خاتون و قوماندان
نسخه صوتی این کتاب با گویندگی خانم زینب بیات در فراکتاب منتشر شده است و در نرم افزار قابل دانلود و یا شنیدن به صورت آنلاین است.
در ادامه خلاصه خاتون و قوماندان، خاتون داستان از زمان اجبار به ترک تحصیل میگوید، از خواستگاران جور و واجور. از عکس سه در چهاری که مامان عالیه با خود میآورد برای دختر طلبی و پدر امالبنین میگوید این داماد من است. انتظار برای خواستگاری، چون داماد ماموریت به افغانستان رفته است و چندین ماه طول میکشد تا بازگردد. از مراسم خواستگاری و عروسی و مشکلاتی که پیش میآید. علیرضا توسلی که حالا داماد خانواده شده و همه او را قوماندان میدانند و احترامی خاص برای او قائل هستند، مدتی است که مجبور شده خانه نشین شود چون لشکر محمد رسول الله افغانستان منحل و نیروها پراکنده شدند. حالا او برای تهیه خرج خانه به بنایی و کارهای مشابه روی آورده است.
حتی مدتی برای زندگی و ماندن و ساختن به افغانستان هم رفتند ولی … با جریانات و تحرکاتی که در سوریه در حال رخداد بود تصمیم گرفت، دوستان قدیمی را دوباره دور هم جمع کنند برای دفاع به سرزمین نور بشتابند. امالبنین از تلخیهای زخم زبانهای در و همسایه و آنانی که فرزندانشان رفتهاند برای دفاع از حرم حضرت زینب، میگوید. چون همه تشکیل لشکر فاطمیون را از چشم علیرضا میدیدند.
در بخشی از کتاب، امالبنین در این باره، از زبان شهید می گوید: بارها این سخن علیرضا را برای خودم و آنها تکرار میکردم که ما در سه جبهه میجنگیم: «جنگ اول با خودمان است که هوای نفس را بکشیم و از تعلقات دنیا دل بکنیم؛ جبهه دوم جنگ با مزدوران اسرائیل و آمریکاست و جبهه سوم اینجاست؛ در شهر و کوچه و خانههای خودمان که به مردم ثابت کنیم ما برحقّیم و برای خدا میرویم».
بخشی از متن کتاب خاتون و قوماندان
اگر خانه بود، از پای کامپیوتر تکان نمیخورد. با دوستانش در کشورهای دیگر صحبت میکرد. جنگ سوریه سوژۀ صحبتهایشان بود. فهمیدم هوای جهاد به سرش خورده. اما کجا؟ سوریه؟ عجیب به نظرم میآمد. برای همین آن را از ذهنم پاک کردم.
یک شب، قبل از اینکه خوابش ببرد، گفت: «نمیپرسی چی خبر است؟ دارم چه کار میکنم؟»
– مثل همیشه مشغولی. حتماً یک حساب و کتابی داری.
دل دل میکرد چیزی بگوید. ساکت نشستم و منتظر ماندم تا حرفش را بزند.
– دعا کن. دارم پیگیری میکنم بروم سوریه. اندیشیدم حتماً هوای زیارت به سرش زده؛ اما سوریه که شلوغ شده. گفتم: «سوریه؟ چه خوب! من هم میآیم. تا حالا زیارت سوریه نرفتم». سری تکان داد و گفت: «نه! نمیشود.
جای زنها نیست. فعلاً هماهنگی میکنیم با بچه ها. هنوز چیزی معلوم نیست؛ اما تکلیف است که بروم. بدون شرط و شروط. بدون توقع».فهمیدم سفر زیارتی نیست؛ اما خودم را نباختم. خیلی عادی سؤال کردم: «کیا هستند در سوریه؟ قرار است چه کار کنید؟»
قرار است با حزب الله لبنان ادغام شویم، با هماهنگی سپاه قدس ایران. نگفت به کسی نگویم، اما میدانستم نباید به کسی بگویم. برایم روشن شد که این تلفنها و چتها برای آمادگی جنگ و جهاد است. داشت یکی یکی هم رزمان گذشته را دور هم جمع میکرد. جمع کردنشان کار دشواری بود. هر کدام به گوشهای از ایران و جهان بودند.
نویسنده کتاب خاتون و قوماندان
مریم قربان زاده نویسنده کتاب خاتون و قوماندان متولد سال 1359 در شهر فردوس است. مریم قربان زاده دارای مدرک کارشناسی ارشد تاریخ تشیع از دانشگاه پیام نور مشهد است. او هم اکنون ساکن مشهد است و با اینکه میگوید نویسندگی شغلش نیست، علاوه بر کتاب خاتون و قوماندان آثار موفقی هم چون دریادل و شهربانو را نیز در کارنامه خود دارد. تا کنون 12 کتاب از مریم قربان زاده در فراکتاب منتشر شده است.
نماهنگ خاتون و قوماندان پویانفر
همزمان با رونمایی از تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب خاتون و قوماندان،نماهنگی در مدح شهید علیرضا توسلی و شهدای فاطمیون توسط محمدحسین پویانفر مداح اهل بیت منتشر شد که ادامه میتوانید ملاحظه بفرمایید.