دانلود کتاب باغ کیانوش نوشته علیاصغر عزتیپاک یکی دیگر از رمانهایی است که انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در قالب طرح «رمان نوجوان امروز» منتشر کرده است. خلاصه کتاب باغ کیانوش، روایتگر یکی از ماجراهایی است که برای نوجوانان این مرز و بوم در زمان تجاوز دشمن، به آب و خاک و ناموس اتفاق افتاده و از واکنش این نوجوانان در مقابل تجاوزات می گوید.
کتاب داستان باغ کیانوش
کتاب باغ کیانوش، روایتگر یکی از ماجراهایی است که برای نوجوانان این مرز و بوم در زمان تجاوز دشمن، به آب و خاک و ناموس اتفاق افتاده و از واکنش این نوجوانان در مقابل تجاوزات می گوید. داستان در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق، در یکی از روستاهای توابع همدان رخ داده است.
نویسنده چنان شخصیتهای اصلی باغ کیانوش را پر و بال داده و ساخته و پرداخته که اثری از آدمهای سیاه و سفید در داستان دیده نمی شود. همه شخصیت ها همان آدم های معمولی و به اصطلاح خاکستریاند که نمونهشان را بهراحتی میتوان در همه جای جامعه پیدا کرد. حتی شخصیت بد و منفی داستان یک خلبان عراقی است، البته بد مطلق نیست و همین ویژگی، داستان را باورپذیرتر میکند. پایان داستان هم با وجود قابل پیش بینی بودن، ولی به خاطر شخصیت پردازی خوب، باور پذیر و جذاب می نماید.
دانلود کتاب باغ کیانوش
در نسخه الکترونیک در فراکتاب دانلود کتاب باغ کیانوش را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب انجام دهید و یا آن را به صورت آنلاین مطالعه نمایید.
خلاصه کتاب باغ کیانوش
داستان کتاب باغ کیانوش از این جا شروع می شود که حمزه و عباس، دو نوجوان و شخصیت اصلی داستان، بنا دارند در روزی که کیانوش برای پسرش در تدارک جشن عروسی است، به باغش دستبرد بزنند. در همین حین یک هواپیمای بمبافکن عراقی در نزدیکی باغ کیانوش سقوط می کند. با این اتفاق جدید، ورق برمی گردد و این بار عباس و حمزه و کیانوش با همکاری هم، سعی می کنند که از فرار خلبان عراقی جلوگیری کنند.
در لابه لای این اتفاقات، جریان دیگری هم وجود دارد. خط خاطرات پدربزرگ حمزه. خاطراتی از حضور نیروهای روسی در نزدیکی روستا و ترفند روستاییان برای مواجه با آنان است. همین خاطرات باعث می شود در ماجرای دستگیری خلبان عراقی و در نهایت شیوه مقابله مردم روستا با نیروهای متجاوز، حمزه، ایده بگیرد و بتواند کاری کند، کارستان….
برشی از متن کتاب
حمزه چشم دوخت به چشم عباس؛ دستش را داد به دست او و آویزان شد از دیوار عباس گفت: «پاهایت را بچسبان به دیوار!»
حمزه پاهایش را چسباند به سینهی دیوار و رو به بالا قدم برداشت. در میانه راه گرفت از شانه دیوار و خودش را کشید بالا. عباس دوباره در میان شاخهها و برگهای درخت گردو گم شد. حمزه بدون معطلی پشت سر عباس راه افتاد. پا گذاشت روی شاخهای کلفت، برگها و شاخههای نازک را از سر راهش کنار زد و پیش رفت. عباس ایستاده بود روی شاخهای پربرگ و بار، دستش را گرفته بود از شاخهی بالای سرش. حمزه پرسید: «کجاست؟»
عباس به شاخهی کناری اش اشاره کرد: «برو روی آن تا ببینی!» حمزه با احتیاط پیش رفت. عباس درخت راجی بلندی را در وسطهای باغ نشان داد که چندین کلاغ، قارقارکنان در اطرافش میپریدند. «آنجاست؛ نگاه کن چترش گیر کرده به شاخهها!»
شاخه زیر پای حمزه تاب برداشت به طرف پایین. ترسان ایستاد و گردن کشید به سمت راجی. خلبان را دید که در میان زمین و آسمان تاب میخورد و دست و پا میزند. چترش افتاده بود روی درخت راجی و آن را مثل زنی کرده بود که چادر سفید سرش کرده باشد. بندهایی سفید از گوشه و کنار چادر پایین کشیده شده بود و رسیده بود به شانهها و گردن خلبان. از طرف درخت صدایی میآمد؛ انگار کسی داشت چیزی میکوبید به درخت. عباس پرسید: «دیدی؟»
حمزه گفت: «آره؛ ببین چترش چقدر بزرگ است!»
خلبان دستهایش را برد به طرف دسته بندهای دور گردنش و پاهایش را پرت کرد جلو. عباس گفت: «نگاه کن؛ فکر کنم دارد خفه میشود.»
حمزه دستهای خلبان را دید که بندها را میکشید پایین. ذوق زده شد: «آره؛ الان جانش در میرود!»
سروصدای کلاغها بیشتر شد.
خرید کتاب باغ کیانوش
نسخه چاپی کتاب باغ کیانوش را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب سفرش داده و خریداری نمایید.
کتاب صوتی باغ کیانوش
نسخه صوتی کتاب باغ کیانوش با گویندگی وحید رونقی را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کرده و سپس در کتابخوان فراکتاب به آن گوش فرا دهید.