دسته‌بندی‌ها:
آموزشی اخبار و رویدادهای حوزه کتاب بررسی و نقد کتاب خلاصه کتاب عمومی مسابقات و چالش های کتابخوانی معرفی انتشارات معرفی کتاب معرفی نویسندگان و مترجمان
مجله فراکتاب
پیش فرض

بهترین ترجمه کتاب دراکولا

تیر 1403 . سمانه خوش انگشت

کتاب دراکولا نوشته برام استوکر از رمان‌های کلاسیک دنیا است که. داستان با سفر قهرمان آن، جاناتان با قطار به ترنسیلوانیا برای معامله با کنت دراکولا آغاز می‌شود. مردی که جز ترس چیزی برای اطرافیانش ندارد. در این مطلب بهترین ترجمه کتاب دراکولا را معرفی می‌کنیم.

کتاب دراکولا

کنت دراکولا و قصر ترانسیلوانیا با کتاب دراکولا پیوندی ابدی دارند. برام استوکر در پرفروش‌ترین کتاب آمازون در دسته‌ی ادبیات خون‌آشامی، داستان قصری را روایت می‌کند که صاحب آن نواده‌ی شاهزاده ولاد خون‌آشام مشهور است! اما این داستان محدود به ترانسیلوانیا نمی‌شود و خیلی زود، شخصیت‌های داستان از انگلستان مدرن عصر ویکتوریایی سردرمی‌آورند.

بهترین ترجمه کتاب دراکولا

یکی از بهترین ترجمه های کتاب دراکولا ترجمه ی پژمان واسعی است که محراب قلم آن را به چاپ رسانده است.

خرید کتاب دراکولا

برای خرید کتاب دراکولا بصورت چاپی به اپلیکیشن فراکتاب مراجعه کنید.

15 تخفیف
محراب قلم
ناشر
پژمان واسعی
مترجم
خرید کتاب
خرید کتاب

خلاصه کتاب دراکولا

جاناتان وکیل بود و برای شرکت فردی به نام پیترهاوکینز کار می‌کرد. شرکت برای خرید کارفاکس، که ملکی بسیار قدیمی در لندن بود، به کنت مشاوره می‌داد.

جاناتان در طول سفر به ترانسیلوانیا، شهر وین را دید، در خیابان‌های بوداپست گشت وگذار کرد، روی پل‌های باشکوه رودخانهٔ دانوب قدم زد، و یک شام فوق‌العاده در رویال هتل کلوزنبرگ خورد؛ جوجه با طعم فلفل‌مجارستانی، غذای مخصوص آن منطقه. او به دلایلی خیلی عصبی بود و اگر چه تختش در هتل به قدر کافی راحت بود، همه جور خواب عجیب و غریبی دید و فکر کرد که حتماً به خاطر فلفل بوده است!

جاناتان بعد از خوردن مقدار بیشتری فلفل، در حلیم صبحانه‌اش، به قطار برگشت تا به سفرش به سمت شرق ادامه دهد. او از پنجره که به بیرون نگاه می‌کرد، سرزمینی را می‌دید سرشار از هر نوع زیبایی، نهرها، رودهای وسیع، شهرهای کوچک و قلعه‌ای بی‌نظیر بر فراز یک تپه. او در هر ایستگاهی که قطار از آن رد می‌شد، می‌توانست گروه‌گروه آدم‌های جالب را ببیند؛ مثلاً زنانی با آستین‌ها و زیردامنی‌های کاملاً سفید، یا مردان اسلواک که با سبیل‌های کلفت مشکی، کلاه‌های لبه‌دار بزرگ و کمربندها و پوتین‌های کارشدهٔ چرمی گنده، پز می‌دادند.

وقتی قطار به بیستریتز در رشته‌کوه‌های کارپاتیان رسید، هوا تاریک‌وروشن بود. کنت دراکولا به جاناتان گفته بود که به هتل گلدن‌کران برود. آنها آنجا منتظرش بودند.

قسمتی از کتاب دراکولا

این دیگر چه آدمی است یا بهتر است بگویم، چه جانوری در کالبد این آدم‌نماست؟ حس می‌کنم بیم از این مکان رعب‌انگیز وجودم را تسخیر کرده؛ در هول و هراسم، هراسی شدید که هیچ راهی برای فرار از آن ندارم؛ در تنگنای وحشتی افتاده‌ام که جرئت ندارم حتی فکرش را…

15 مه. بار دیگر شاهد بودم که کنت با همان شیوه‌ی مارمولک‌وارش بیرون آمد. با سر و به حالت اریب، قدری متمایل به سمت چپ، ده‌ها متر پایین رفت و با ورود به حفره یا پنجره‌ای ناپدید شد. ابتدا که سرش دیده نشد، از پنجره به جلو خم شدم تا بیشتر ببینم، اما بی‌فایده بود؛ فاصله آن‌قدر زیاد بود که زاویه‌ی مناسب دید را کور کرده بود. می‌دانستم کنت دیگر در قصر نیست، از این رو به فکر افتادم از فرصت استفاده کنم و بیش از آنچه تاکنون جرئت کرده‌ام در آن حوالی گشت بزنم.

سمانه خوش انگشت
سمانه خوش انگشت
دیدگاه شما چیست؟
شما اولین نفری باشید که درباره این مطلب نظر می دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *