شهید علیرضا توسلی معروف به شهید ابوحامد ۱ مهر ۱۳۴۱ در افغانستان به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۶۳ به ایران مهاجرت کرد. وی در حوزه علمیه اصفهان و سپس در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل شد و به موازات تحصیل به کار ساختمانی اشتغال داشت. او تمام زندگیاش را رزمنده بود و در جبههها جنگید.
شهید ابوحامد
شهید علیرضا توسلی معروف به شهید ابوحامد ۱ مهر ۱۳۴۱ در افغانستان به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۶۳ به ایران مهاجرت کرد. وی در حوزه علمیه اصفهان و سپس در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل شد و به موازات تحصیل به کار ساختمانی اشتغال داشت. او تمام زندگیاش را رزمنده بود و در جبههها جنگید. با شروع جنگ ایران و عراق به کردستان رفته و بیش از یک سال در آن منطقه حضور داشت. وقتی جنگ ایران و عراق به پایان رسید، برای جنگ با ارتش شوروی به افغانستان رفت و دوباره در سال ۷۴، زمانی که نیروهای طالبان در افغانستان روی کار آمده بودند، برای دفاع از وطن عزیزش به جنگ با طالبان رفت و یکی از فرماندهان لشکر محمد رسول الله افغانستان بود.
وقتی داعش ظهور پیدا کرد و بجران سوریه و بعد هم عراق آغاز شد، او در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲ راهی سوریه شد. در واقع، او فرمانده و بنیانگذار لشکر فاطمیون بود و توانست دلسوختگان و عاشقان ولایت را برای دفاع از حریم و حرمت حضرت زینب(س) و همچنین اسلام، دور هم جمع کند. یک سال بعد، مصادف با 9 اسفند 1393 در شهر درعا شهید شد و آرامگاه او در مشهد است.
در میان همه دلاوریهایش، نیمه گشده اش را پیدا کرده و با وی _ام البنین_ ازدواج کرد. این ازدواج یک پسر به نام حامد و دو دختر برای آنها به امغان آورد.
تقریظ مقام معظم رهبری بر زندگینامه ابوحامد
بسمه تعالی
ـ سلام خدا بر شهید عزیز، علیرضا توسلی، مجاهد مخلص فداکار و بر همسر پرگذشت و صبور و فرزانهی او خانم ام البنین.
حوادث مربوط به مهاجران افغان را که در این کتاب آمده است از هیچ منبع دیگری که به این اندازه بتوان به آن اطمینان داشت دریافت نکردهام. برخی از آنها جدا تاثرانگیز است، ولی از سوی دیگر، حرکت جهادی فاطمیون افتخاری برای آنها و همهی افغانها است.
دی ۱۴۰۱
ـ نوشتهی صفحهی مقابل بسیار زیبا و اثرگذار است.
کتاب خاتون و قوماندان
معنی قوماندان در زبان فارسی دری و به لهجهی افغانستانی به معنای فرمانده است و معنی خاتون عنوانی است که ابو حامد _لقب شهید علی رضا توسلی _ همسر خود را با آن خطاب قرار میدهد. «ام البنین حسینی» همسر شهید، در یادداشتی در ابتدای کتاب خاتون و قوماندان آورده است: این کتاب، حاصل ساعت ها گفت وگو و نشست و برخاست من با دوست خوبم نویسنده توانمند خانم مریم قربان زاده است و امیدوارم افتخاری برای آیندگان و برگ زرینی از غیرت و شجاعت فاطمیون در تاریخ پر فراز و نشیب شیعیان باشد.
این کتاب با قلم گیرا و دلنشین و همچنین سادگی روایت خاطرات، می تواند تغییری اساسی در دیدگاه و نگرش خصوصا ما ایرانی ها به برادران و خوهران افغانی که سالهاست در کنار ما زندگی می کنند و بعضا زندگی سختی هم دارند، ایجاد کند و آنها را به معنای واقعی انسان بودن ببینیم و بشناسیم، نه مردمانی از کشور جنگ زده و … که به کشور ما پناه آوردهاند و جایی از ما را تنگ کردهاند.
کتاب خاتون و قوماندان
کتاب خاتون و قوماندان روایت زندگی ام البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی معروف به ابوحامد است که اولین فرمانده لشکر فاطمیون بوده است.
نحوه شهادت شهید ابوحامد
همسر شهید از آخرین تماسی که شهید بعد چندین روز بی خبری با آنها داشته می گوید: صدای خمپاره و گلوله طبق معمول به گوش می رسید و علیرضا با صدای بلند می گفت ما بالای بلندی هستیم و باد نمیگذارد صدای شما را داشته باشیم. جال ما خوب است و سلامت هستیم، نگران ما نباشید. گوشی ام برای دو-سه ساعت بیشتر شارژ برقی ندارد.
علیرضا توسلی در جریان آزادسازی تپه مهم و استراتژیکی تل قرین در اطراف شهر درعای سوریه و در نزدیکی ارتفاعات جولان در نبرد با جبهه النصره به شهادت رسید.
وقتی همسر شهید خبر شهادت ایشان را شنیدند سعی کردند خود را کنترل کنند تا بچه ها فرو نریزند. چگونگی اطلاع دادن خبرشهادت پدر به دخترش از زبان همسر شهید:
با آرامشی كه برای خودم اعجاب آور بود، فاطمه را روبه رویم نشاندم. در چشم های معصوم و پر از پرسش او خیره شدم و گفتم: «خوش به حال شهدا! خوش به حال خانواده شهدا! خوش به حال هر كسی كه با شهادت از رنج این دنیا خلاص می شود. صبوری بهترین هدیه بی بی زینب به خانواده شهداست. آن هم این شهدا كه در دفاع از حرم بی بی رفتند…» فاطمه هاج وواج به من گوش می داد. نمی توانستم بیشتر از این ادامه بدهم. گفتم: «نمی دانم واقعیت است یا شایعه، ولی در گروه می گویند بابا شهید شده!» فاطمه روی زمین وارفت. پشتش خالی شد. سیل اشک بود كه روی صورتش جاری شد. نه دادی! نه فریادی! نه فغانی! فقط اشك و اشك و اشک. اجازه دادم گریه كند. چه اشک های درشتی! به مروارید و گوهر می مانست. چه چشم های به خون نشستهای. چه دست های لرزانی. چه دخترك معصومی! دخترک یتیم. یازده سال سهم داشت از حضور نعمت پدر. چه حضوری؟! چه نعمتی! چه هیبتی! حالا خودش را باید برای عكس علیرضا لوس كند و بگوید: «آتی جان!» آتی رفته بود به سفر بی بازگشت.
فرمانده و بنیان گذار لشکر فاطمیون
لشکر فاطمیون متشکل از رزمنده ها و جان نثاران اهل بیت برادرانی از دیار افغانستان می باشد و بنیان و شاکله آن با همت شهید علیرضا توسلی و دوستانش بنا نهاده شد. عليرضا که تجربة حضور در دفاع مقدس، جنگ با ارتش شوروي و «طالبان» را دارد، با شروع جنگ سوريه، به همراه 20 نفر از دوستان قديمي خود، براي مبارزه با تکفيريها به اين کشور ميرود. اين 21 نفر، هستة اولية لشگر فاطميون را شکل ميدهند.
در سوریه شهید توسلی با عنوان ابوحامد معروف شده بود و مردم سوریه او را بسیار دوست می داشتند. از زبان یکی از اهالی آنجا بخوانید:
امّ علی تعریف می کرد: «قبل از آمدن رزمنده های ایرانی و افغانستانی و لبنانی، هر روز صبح با خوف و دل پریشانی بیدار می شدیم. عن قریب بود که فغان از خانه ای یا کوچه ای بلند شود و سر بریدۀ کسی را جلوی خانواده اش یا روی جدول کنار کوچه ها ببینیم. تفنگ و گلوله هم که بود. بس که حرامی ها زیاد بودند، پایمان به حرم نمی رسید. پیر و جوان و زن و مرد هم برایشان فرقی نداشت. اما از وقتی فاطمیون آمدند و ابوحامد کار را به دست گرفت، الحمدلله امن شده. هفته ای نیست که برای سلامتی رزمندگان و مجاهدین نذر و نیاز نکنیم».
وصیت نامه شهید ابوحامد
ام البنین حسینی، همشر شهید می گوید آخرین باری که ایشان به دیدار خانواده آمده بودند، هرچه پا پیشان شده که حداقل وصیت نامه ای بنویس و این را از من دریغ نکن، شهید زیر بار نرفتن و عنوان کردن نمی خواهند چیزی بنویسند که بعد ها بشود مایه من چه کردم و شما چه کنید و مغرور شوم. شهید به همسرش گفتن که هرچه می خواهی خودت بنویس، من پای آن را امضا می کنم.
متنی که بعنوان وصیت نامه آمده، از نامه هایی است که بین خاتون و قوماندان رد و بدل می شده در زمان های فراق. همسر شهید آن را چون وصیت نامه شهید دوست می دارد. از زبان همسر شهید در مورد وصیت نامه ایشان:
علیرضا وصیت نامه ننوشت، اما این نامه اش که سال ها قبل نوشته، برایم حکم وصیت نامه را دارد. انگار برای امروز من نوشته. بوی فراق می دهد. نمی دانم چرا آن روز متوجه این مطلب نشدم. جملات آخرش وداع است. وداعی طولانی که در این دنیا به وصال نمی رسد…از نامه های قوماندانساعت دوازده شب است.
بازی تیم ایران و بحرین را همین الان از رادیو گوش می کنم. ایران 1 بر 3 از بحرین عقب مانده که این باعث اختلال حواس من شده است. امروز تازه از منطقۀ جلو برگشتیم. اندک خستگی در تن و خواب در چشم احساس می کنم و از طرف دیگر دلم نمی آید که قلم را از دست بگذارم؛ چون که برای عزیزترین کسم نامه می نویسم. پس ای دست های خسته، لطفاً کمکم کنید تا بتوانم چند سطری را سیاه کنم.دلبرکم! اگر جویای احوال من باشی، تاکنون از فضل خداوند دارای صحت کامل بوده و ملالی نیست به جز دوری شما و مادر و سایرین. از طرف ما خاطرجمع باشید. این طرف آرامش کامل برقرار می باشد.قندولکم!
اوقات فراغت من در اینجا بیشتر به فکرکردن به شما می گذرد.
اینجا فرصت مناسبی است که آدم قدری به گذشته فکر کرده و اعمال و کردار و رفتار خود را مورد بررسی قرار دهد و من نیز این کار را می کنم و نتیجه روشن است: این که شما گل هستید و من خار بودم؛ ولی این قانون طبیعت است که گلی چون شما بایستی خاری همچون من را در کنار خود تحمل کند و از این قانون گریزی نخواهد بود. عزیز دلم! نمی دانم که الان کجا و در چه حالی هستی. وضعیت خانه چطور شد؟ چشم در راه دارم که قاصدی از کوی دلبر پیامی برای من بیاورد. پیرو نامه های قبلی این مطالب را مجدداً توصیه و تأکید می کنم:
1- اگر کسی نیامد، نگران نباش. خودم یک روزی همۀ نامه هایم را برایت می آورم.
2- مرا از وضعیت خود، خانه، مشکلات مالی، قضیۀ قرض داری و… لطفاً آگاه کنید.
3- سلام مخصوص مرا به مادر، بی بی، پدر، خواهران، رضاخان و خانواده های خاوری، توسلی، احمدی، حسین پور، سجادی، علیزاده و سایرین برسانید.
4- تقوای الهی، نماز اول وقت، قرائت قرآن در روز، زیارت امام هشتم(ع)، صداقت گفتار، درستی کردار، نیکی به پدر و مادر، مطالعه در امور دینی، تلاش در درس، دعا برای شوهر و والدین را فراموش نکرده و همیشه مدنظر داشته باش. از اینکه مطالب پراکنده بود مرا ببخش، خواب آلودم.دست مادر را از طرف من ببوس و مواظب خودت باش.
ایام شاد، جهان بکام و توفیق نصیب باد.عزیز دلِ خود را از مکان دور ولی با قلبِ نزدیک، به خدا سپرده و آرزوی سلامتی و سعادت او را به دعا از خداوندِ خود خواستارم.والسّلام، همسرت علیرضاساعت 12:30 شب، ۳۰/۷/۸۰
کتاب درباره ی شهید علیرضا توسلی
متاسفانه کتاب های زیادی درباره ی شهدای مدافع حرم افغان نوشته نشده است ولی مریم قربانزاده بهترین کتاب را در وصف زندگی فرمانده لشکر فاطمیون، به نام خاتون و قوماندان به رشته تحریر در آورده است. همچنین در فرازهایی از پنجاه و هفتیمن جلد از مجموعه کتابهای یادنامه شهدای شاخص خراسان رضوی با عنوان ایثار نامه که به سفارش معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی تالیف شده، دربارهی زندگی سردار شهید مدافع حرم شهید ابوحامد نیز آورده شده است.
آخرین دیدار ابوحامد با خانواده اش
علیرضا رفت سراغ بچه ها. نشست روی زمین و فاطمه را بوسید. طوبی را بوسید. موهایشان را بویید. اولین بار بود که بچه ها سر کاسۀ آب و سینی قرآن غوغا نمی کردند. علیرضا کنار حمیدرضا دوزانو شد. موهایش را نوازش کرد. زل زده بود به چهرۀ معصومانۀ غرق خوابش. لب هایش می جنبید. گفتم حتماً دارد برای پسرش دعا می خواند.
ماندنش کنار بالش حمیدرضا طولانی شد. صدای بوق ماشین آمد. ساعت پنج شده بود.چادرم را سر کردم. هر دو پاورچین از پله ها پایین رفتیم. دستش را از دستم بیرون کشید. می خواستم نگهش دارم. چشم در چشم شدیم. نه صحبتی، نه وداعی، نه حتی سفارشی که «مواظب خودت باش»، «تو هم مواظب خودت و بچه ها باش». مرد تنومند من داشت می رفت.
نامه های قوماندان
از نامه های قوماندان سلام، صد سلام به نازنین دلبرم و مهربان همسرم و مونس تنهاییم سلامی که از عمق جان یک عاشق بی قرار و از رگ رگ جانم حرکت کرده و از نوک قلم شکسته ام بر جاده کاغذ سرازیر می گردد. هدیه به پیشگاه کسی که بیش از حد دوستش دارم و بهانه زندگیام می باشد. او که چراغ کاشانه من است … اگر از حالم بپرسی چنین است: تنم از واسطه دوری دلبر بگداختجانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت اگر خواهی بدانی که چه می کنم چنین است: خیال روی تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست دعای من در حق شما این چنین است: … تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد و اینکه: حسن تو همیشه در فزون بادرویت همه ساله لاله گون باد اندر سر ما خیال عشقت هر روز که باد در فزون باد هر سرو که در چمن درآید در خدمت قامتت نگون باد دیگر عرضی نیست، به خداوند می سپارمت همسرت علیرضا، هرات باستان 13/3/81
از دفتر خاطرات خاتون
روز تولد تذکری است برای انسان؛ تذکری تکان دهنده؛ باشد که هر زمان همانند این روز برایمان بیدارباشی باشد.آری حامد عزیزم. چند ماهی است که خداوند، آن چنان توفیقی داده است که بتوانی توشۀ ازدست رفتۀ چند سال پیش خود را نیز کامل کنی و با کوله باری از عمل صالح و ایمان به سویش روی. و راهی که تو در آن گام نهادی، راهی است که مسافتش به سیرتت مربوط می شود؛ که اگر تو حجاب را از روی این دل برداری، در این راه، در کوتاه ترین مدت و در کمترین مسافت به مقصد خواهی رسید. و تو در آنجایی هستی که بسیار چون تو اکنون در آن سوی حجاب اند و چه عارفانه در این راه رفتند. آن سوی حجاب رفتن را مراحلی است که تو اکنون در پایان پیمودن آن مراحل به سرمی بری و چه زیباست که دعای من در مورد تو و دعای همه در مورد شما مستجاب شود.
آری! پیروزی، از آن شما رزمندگان غیور حزب الله است.پیروزی را تک تیرها و رگبارهای شما، خون دوستان شما، خاک گلگون اسلام و مخصوصاً مذهب تشیع بشارت می دهد و شما پیروزید چه بکشید و چه کشته شوید. و می دانم که حتی اگر در این راه به آرزویت که شهادت است نرسی، تو خالص شده ای، تو جزو مؤمنین رفته ای و تو در گروه صالحین قرار گرفته ای و این دیگر با خداست، خدایی که همیشه از او می خواهم تو آن گونه باشی که او می خواهد. ۲۴/۶/۹۲
نام و نام خانوادگی: | علیرضا توسلی |
لقب: | ابوحامد |
تاریخ و محل تولد: | 1 مهر 1341 در بهسود افغانستان |
تاریخ و محل شهادت: | 9 اسفند 1393 در درعا سوریه |
دلیل شهادت: | اصابت خمپارههای موشکهای اسرائیلی |
سن در هنگام شهادت: | 52 سال |
تعداد و نام فرزندان: | 3؛ فاطمه، حامد و طوبی |