در سالهای اخیر کتابهای انگیزشی و الهام بخش زیادی از نویسندگان مختلف به چاپ رسیده است؛ اما تاثیرگذاری این کتابها اگر آمیخته با تجربه زیست باشد بسیار بیشتر خواهد شد. مغازه جادویی خودزندگینامه است که جیمز آردوتی؛ جراح مغز و اعصاب و مدیر یک مرکز تحقیقاتی در استنفورد به رشته تحریر درآورده است. مغازه جادویی در حال حاضر یکی از پرفروشترین کتابهای جهان است. این کتاب بعد از معرفی یکی از معروفترین گروه های پاپ کرهای ( کی پاپ) یعنی بی تی اس در صدر لیست نیویورک تایمز، آمازون و دیگر کتابفروشیها تبدیل شد. گروه بی تی اس آهنگی با همین نام یعنی مغازه جادویی را نیز با الهام از این کتاب منتشر کرد.
نقد کتاب مغازه جادویی
اما این خلاصه کوتاه نمیتواند همه چیز را درباره این کتاب بیان کند، زیرا این کتاب بسیار بیشتر از سفر یک مرد به حرفه پزشکی است، این کتابی است که برای همیشه با شما میماند. دوتی ما را به سفری شگفت انگیز میبرد. از زادگاهش در کالیفرنیا به عنوان یک نوجوان دوازده ساله شروع میکند، از سالهایی که به عنوان یک دانشجو مشغول به تحصیل بوده میگوید و از اینکه چطور در نهایت به استادی جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه استنفورد رسید. او داستان شخصی خود را با نمونههای علمی و آموزشی میبافد تا کتابی بسازد که تأثیری ماندگار از خود به جای بگذارد.
این داستان قرار است ما را به دوره های مختلفی از زندگی نویسنده ببرد؛ جایی که او با شکست مواجه میشود. حسی که در ابتدای کتاب وجود دارد این است که جیمز دوتی میترسد. می ترسد مردم بفهمند او فقیر بوده، پدری الکلی و مادری افسرده داشته است، خانواده او به کمک های دولتی متکی بودند. اگر مردم متوجه این چیزها شوند، چه خواهند کرد؟ مردم فکر میکنند او یک شکست خورده است، و ارزش سرمایه گذاری زمان و انرژی را ندارد، سرنوشت او قبلاً مشخص شده است، و به طور کلی او،زندگیاش و سرنوشتش بسیار بیاهمیت است. این قضاوت را بارها در کتاب مشاهده میکنید. دکتر دوتی از درد و رنجها میگوید. حضور آن ها را در زندگی میستاید، چرا که به عقیده او وجود همین درد ها است که پیشرفت را پدید میآورد. او قرار است با تعریف داستان زندگی خودش بگوید که چگونه زندگی خوب حاصل پیوند میان احساس و عقل است و هیچکدام به تنهایی پیشبرندهی یک زندگی سالم نیستند؛ همانطور که در متن کتاب میخوانیم: وقتی مغز و قلب ما با هم کار می کنند ما شادتر هستیم، سالم تر هستیم و به طور خودکار عشق، مهربانی و مراقبت از یکدیگر را ابراز می کنیم. من این را به طور شهودی می دانستم، اما باید آن را از نظر علمی تأیید میکردم. این انگیزهای بود برای شروع تحقیق در مورد شفقت و نوع دوستی.این کتاب روایتی بسیار شخصی از شکستها، مبارزات و تجربهی عمیقترین رنجها در زندگی دوتی است. همانطور که کتاب را می خوانید، نمی توانید حضور دوتی را احساس نکنید. انگار خود نویسنده کنارتان نشسته و کتاب را برایتان میخواند.
درباره جیمز دوتی
دکتر جیمز دوتی جراح مغز و اعصاب، کارآفرین و نویسنده آمریکایی متولد 1 دسامبر سال 1955 است. او در سال 1977 پس از گذراندن دوره کارشناسی علوم زیستی در دانشگاه کالیفرنیا در رشته پزشکی مشغول به تحصیل شد سپس در سال 1987 رزیدنتی مغز و اعصاب را در واشنگتن دی سی گذراند. او در سال 1990 گواهینامه هیئت مدیره را از هیئت جراحی مغز و اعصاب آمریکا دریافت کرد.
بهترین ترجمه کتاب مغازه جادویی
از نکات بسیار مهم و تاثیرگذار برای انتخاب رمان و کتاب خارجی ترجمه است. یک ترجمه روان و خوب میتواند مطالعه را آسانتر و لذت بخشتر کند. نکاتی که برای انتخاب کتاب باید به آن توجه کرد نام و سابقه مترجم و همچنین اعتبار ناشر است.
برای مغازه جادویی ترجمههای متفاوتی از انتشاراتهای مختلف وجود دارد که به هر یک اشاره میکنیم:
1-انتشارات کتاب مجازی ؛ ترجمه فروزان صاعدی
2-انتشارات دانش آفرین؛ فریناز بیابانی
3-انتشارات چلچله ؛ مهدی مهریار
4-انتشارات ابر سفید؛ محمدرضا حبیبی
نسخه منتشر شده نشر کتاب مجازی از مغازه جادویی ترجمه فروزان صاعدی یکی از بهترین ترجمههای فارسی موجود این کتاب است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
…مثل یه زخم میمونه، فکر کن زانوم زخم شده، چیکار باید بکنم؟ باید مراقبش باشم، تمیزش کنم، پانسمانش کنم و اطمینان پیدا کنم که خوب میشه. یا می تونم اون رو نادیده بگیرم و وانمود کنم که اصلا زخم نیست.
وانمود کنم که درد نمی کنه یا نمی سوزه و فقط ساق شلوارمو پایین بکشم روی اون و امیدوار باشم که خودش خوب میشه. آیا این بهترین درمانه؟
زخم های قلبمون همین طوری اند. باید بهشون توجه کنیم تا شفا پیدا کنن در غیر این صورت، اون زخم ها همین طوری اذیتمون میکنند. گاهی برای یه مدت خیلی طولانی. همۀ ما آسیب می بینیم. تا بوده همین بوده. اما همه چیزایی که اذیتمون میکنن یه ترفندی هم دارن. اونا یه نتیجۀ شگفت انگیز دارن.
قلبمون وقتی زخم میشه که بازه. ما به وسیلۀ درد رشد می کنیم. به همین دلیله که باید تک تک چیزای دشوار زندگیمونو بپذیریم. من برای افرادی که مشکلی ندارن احساس تأسف می کنم. کسایی که هیج وقت مجبور به پشت سرگذاشتن چیزای دشوار نیستن. اونا هدیه رو از دست میدن. اونا جادو رو از دست میدن.
…من عاشق جادوگری بودم و می خواستم یه روزی جادوگر بزرگی بشم اما تنها وسیله ی جادوگری من یه انگشت مصنوعی بود که اون هم خراب شد! سوار دوچرخم شدم و توی شهر گشتم تا به مغازه جادوگری برسم. وقتی وارد مغازه شدم فکر نمی کردم جادویی رو یاد بگیرم که تمام زندگیم رو عوض کنه!
من اونجا یک پیرزن به اسم روث دیدم که به همراه پسرش برای چندوقت به شهر ما اومده بودن.بهش گفتم به جادوگری علاقه دارم و اون گفت می تونه بهم جادویی رو یاد بده که از همه ی جادوها بالاتر و قوی تره. من از روز بعد شاگرد و همراه اون شدم.
توی اون مغازه روث بهم از جادویی گفت که زندگی خودش رو تغییر داد و من رو هم در نهایت از یک پسربچه ی فقیر به یک پزشک مغز و اعصاب تبدیل کرد.اون هم نه با یک چوب دستی و کلاه جادویی که از توش خرگوش بیرون میاد، بلکه با چند روش ساده، من رو از سرگردونی نجات داد.
ما هم تونستیم پول خونه رو جور کنیم و هم من از اون افسردگی و سردرگمی نجات پیدا کردم…