شهید بلباسی متولد نهم اسفندماه ۱۳۵۷ می باشد، این شهید بزرگوار دارای چهار فرزند به نامهای فاطمه، مهدی، حسن و زینب است که زینب ۶ ماه بعد از شهادت پدر به دنیا آمدند.
شهید مدافع حرم محمد بلباسی و همرزمان شهیدش از شهدای لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا بودند که سال ۹۵ در منطقه خانطومان سوریه به شهادت رسیدند و پس از ۵ سال به کشور عزیزمان بازگشتند. پیکر مطهر شهید بلباسی پس از تشییع در امامزاده سیدملال قائمشهر استان مازندران خاکسپاری شد. شهید محمد بلباسی یکی از ۱۳ نفری بود که ۱۷ اردیبهشت ۹۵ در نبرد خانطومان به شهادت رسیدند. آنان که محمد بلباسی، شهید قائمشهری را میشناسند، از او به عنوان «نامدار گمنام» یاد میکنند.
معرفی کتاب شهید بلباسی
کتاب برای زین اب، روایت زندگی شهید مدافع حرم محمد بلباسی، نوشته ی سمیه اسلامی و فاطمه قنبری می باشد. کتاب شهید بلباسی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و روانه بازار کتاب شده است.
مبارک باد شهد شیرین شهادت بر مردان مجاهدی که دوران دفاع مقدس را ندیدند، ولی سیره و روش آن شهیدان والامقام را در زندگی خود انتخاب کردند! و اما شهید بلباسی! پاسدار عزیزی که با اخلاق نیکو و حسنۀ خود نشان داد الگویی کامل از سبک زندگی شهدای عظیم الشأن دفاع مقدس است. تواضع، صداقت، قناعت، ایثارگری، مردم داری، ولایت پذیری، روحیۀ جهادی و شهادت طلبی از جمله صفاتی است که او را شاخص کرده بود.
محمد بلباسی طلایه دار حرکت های جهادی بسیاری بود؛ از جمله می توان به سفرهای راهیان نور، اردوهای جهادی، احیای هفت تپه، تشکیل صندوق خیریه، برپایی یادواره های شهدا، تلاش در عرصه های مختلف فرهنگی و اجتماعی اشاره کرد. احساس تکلیف در دفاع از حریم حضرت زینب کبری(س) او را به میدان جهاد و مبارزه با تکفیری ها سوق داد. عاشقانه پذیرفت، عاشقانه وارد میدان شد و عاشقانه دفاع کرد. سرانجام در هفدهم اردیبهشت سال ۱۳۹۵ در جبهۀ خان طومان به آرزویش رسید و «عندَ رَبِّهم یُرزَقون» شد. کتاب حاضر بخشی از فضیلت های شهید می باشد که در قالب خاطرات به مدیریت خواهر گرامی، سمیّه اسلامی و با سفارش لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا جمع آوری، تدوین و نشر یافت.
برای زین اب
خلاصه کتاب برای زین اب
نویسنده در مورد چگونگی به نگارش در آمدن کتاب برای زین اب می گوید: «اول شهریور ۱۳۹۶، پژوهش کتاب شهید محمد بلباسی کلید خورد. با فهرستی از اسامی خانواده، دوستان، همکاران و … که همسر شهید در اختیارمان گذاشت، آغاز کردیم. اما به دلیل حضور شهید در حوزه های مختلف مانند اردوهای جهادی، راهیان نور، سوریه و …، و نیز برای بالا بردن کیفیت اطلاعات، در مسیر کار افراد بسیاری را شناسایی کرده، سراغ آن ها نیز رفتیم. همین امر باعث شد تا قریب به ۱۶۰ ساعت مصاحبه از هشتادوچهار نفر حاصل تلاش های مان باشد.
البته به علت تشابه خاطرات، فقط روایت هفتادویک راوی در کتاب ذکر شده است. هم زمان مصاحبۀ همسر شهید هم انجام شد که به خاطر حجم بالای خاطرات، تصمیم گرفتیم در کتابی جداگانه به آن بپردازیم. اما جهت کامل کردن مسیر زندگی حاج محمد، بخش هایی از خاطرات همسرش را در این کتاب هم آوردیم….
به دلیل حجم بالای خاطرات، آن ها را در چهار فصل دسته بندی کردم؛ فصل اول، مربوط به زندگی شخصی و خانوادگی شهید است. فصل دوم، به اتفاقات مربوط به بسیج دانشجویی و کارهای جهادی حاجی می پردازد. فصل سوم، دریچه ای رو به فعالیت های راهیان نور حاج محمد برای خواننده می گشاید و در نهایت فصل چهارم، درمورد سفر به سوریه و شهادت شهید محمد بلباسی است.
در تمام فصل ها، خاطرات بر مبنای محتوا دسته بندی شدند؛ اگرچه نیم نگاهی هم به سیر زمانی مطالب داشتم. در واقع تلاش کردم تا روایت های راویان در هر موضوع، مکمل یکدیگر باشد تا سندیّت خاطرات برای خواننده ملموس تر شود.
برشی از متن کتاب شهید بلباسی
خصلتی که محمد داشت و احتمالاً از خیلیها شنیدید، آتش به اختیار بودنش بود. اگر میدید کاری روی زمین افتاده است، منتظر کسی نمیماند؛ خودش شروع میکرد به حلِ مسئله. حالا میخواست رفتن به آذربایجان برای کمک به زلزله زدگان هریس باشد یا شستن سرویسهای بهداشتیِ محل اسکان زائران راهیان نور. بدون این که حرفی بزند، تلاش میکرد تا تواضع شهدا را در خودش پیاده کند. ساده تر بگویم، مَنِ درونش را به زمین میزد تا خودسازی کند. عید سال ۹۰، قرارگاه اسکان بسیج دانشجویی راهیان نور مازندران در مصلای قدیم خرمشهر بود. محمد طبق معمول، بیست وچهار ساعته میدوید تا به کارها رسیدگی کند. طبق برنامه، سربازانِ همراه حاجی موظف بودند قبل از اذان صبح، سرویسهای بهداشتی را نظافت کنند.
یکی از شبها، من و کاظم اکبری که چند شبی مهمان ما بود، برای قدم زدن به کوچه پس کوچههای خرمشهر و کنار کارون رفتیم. شب از نیمه گذشته بود که به محل اسکان مان برگشتیم. صدای تِی کشیدن و شست و شو را که شنیدیم، گفتیم برویم یک خداقوتی به سربازها بگوییم؛ اما منظرۀ جالبی را به چشم خود دیدیم! محمد، مردی که خسته تر از همه بود، تک و تنها به نظافت سرویس بهداشتی مشغول بود.
این جور صحنهها را زیاد از او میدیدیم. یادم میآید با چه زحمتی داشتیم حسینیۀ محل اسکان مان را تمیز میکردیم. جاروبرقی که نداشتیم هیچ، همراه خودمان «سازهِ کَتین» هم نبرده بودیم؛ همان جاروهای معروف شمالی. فکر میکردیم در خرمشهر هم از اینها پیدا میشود. غافل از این که جاروهای جنوبی از برگ درخت نخل درست میشد. برای بچههای مازندران، جارو زدن با آنها با عزای عمومی برابری میکرد؛ چون هم قدشان کوتاه بود و باید خیلی خم میشدیم، و هم کیفیت نداشت و باید با قدرت تمام آن را روی فرش مورد نظر میکشیدیم تا تمیز شود.
فاطمه بلباسی
شهید بلباسی، دختری بنام فاطمه بلباسی داشتند که دلنوشته ای را در مراسم گرامیداشت به مناسبت شهادت پدر شهیدش در حسینیه عاشقان ثارالله برگزار شد، خواند.
در جدول زیر بیوگرافی شهید بلباسی را مشاهده کنید.
زندگی نامه شهید بلباسی |
|
نام و نام خانوادگی: | محمد بلباسی |
تاریخ تولد: | 9 اسفند 1357 |
تاریخ شهادت: | 17 اردیبهشت ۱۳۹۵ |
محل شهادت: | خان طومان سوریه |
نحوه شهادت: | اصابت تیر قناصه از پشت سر و هنگام انتقال همرزم شهیدش |
باسلام تاریخ ولادت شهید رو در انتهای مطلب اشتباه نوشتید. بالای صفحه اسفند57 پایین صفحه اردیبهشت 72
با سلام و سپاس از توجه شما، اصلاح شد
با سلام خدمت دوست عزیزم شهید محمد بلبلاسی التماس دعا . گوشه چشمی به من گناهکارم بنداز محمد جان😭