دسته‌بندی‌ها:
آموزشی اخبار و رویدادهای حوزه کتاب بررسی و نقد کتاب خلاصه کتاب عمومی مسابقات و چالش های کتابخوانی معرفی انتشارات معرفی کتاب معرفی نویسندگان و مترجمان
مجله فراکتاب
پیش فرض

خلاصه کتاب قرار بی قرار

خرداد 1402 . علی مهدوی

کتاب قرار بی قرار، به قلم فاطمه سادات افقه(نویسنده کتاب) به روایت داستان هایی از شهید مدافع حرم شهید مصطفی صدرزاده، از زبان آشنایان و دوستان شهید با نام جهادی «سید ابراهیم» فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر مقتدر فاطمیون می‌پردازد.

خلاصه کتاب قرار بی قرار

مصطفی صدرزاده در تاریخ 19 شهریور 1365 در شوشتر استان خوزستان به دنیا آمد. پدرش پاسدار و جانباز جنگ تحمیلی بود و مادرشان سیده هستند. بعد از چند سال به خاطر حساسیت مادر شهید به آب و هوای اهواز راهی شمال کشور می‌شوند و در یک خانۀ کوچک در روستای بندپی شرقی در «گلیا » که به معنی گلوگاه بود، در استان مازندران به زندگی ادامه می‌دهند. مصطفی در یادگیری لهجه‌ها استعداد خوبی داشته است و دو ماه در شمال لهجه مازندرانی را یاد می‌گیرد. بعد از دو سال از مازندران راهی کهنز شهریار می‌شوند.

شهید در محله خود در شهریار با بسیج آشنا می‌شود و در ساخت مسجد محله هم بسیار کمک رسان است و چهارشنبه هر هفته را وقف حضور در مسجد می‌کند. شهید مصطفی صدرزاده قبل از اتمام درس و گرفتن دیپلم طلبه می‌شود. ایشان در سال 1386 و در 13 اردیبهشت با دختر یکی از همسایه‌ها که بعدا متوجه می‌شوند خواهر یکی از دوستان ایشان است عقد می‌کنند و در 19 شهریور همان سال همزمان با روز تولد شهید مراسم ازدواج را برگزار می‌کنند. حاصل این ازدواج دو فرزند به نام‌های فاطمه و محمدعلی است.

شهید صدرزاده با آغاز درگیری‌ها در سال 92 چندین بار با روش‌های مختلف به سوریه می‌رود. بار اول به عنوان آشپز یک گروه رزمنده اعزام می‌شود. در دفعات بعدی که دیگر این امکان نیست تصمیم می‌گیرد به عنوان عضوی از تیپ فاطمیون برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه برود.

شهید مصطفی صدرزاده

به رزمندگان افغانستانی مدافع حرم، فاطمیون گفته می‌شود و همراهی مصطفی با فاطمیون روایت عجیبی دارد.
همسر مصطفی نقل می کند که مصطفی توانایی عجیبی در یادگیری زبان و تقلید لهجه ها داشته است. در واقع داستان مصطفی اینگونه است که او ریش هایش را کوتاه می‌کند و به مشهد می‌رود و زمانی که با مسئول اعزام هم صحبت می‌شود می‌گوید که یک افغانستانی است.

مصطفی قهرمان کتاب قرار بی قرار بیشتر از 2 سال در مناطق مختلف سوریه درگیر نبرد با جریان تکفیر بود. و دست آخر به آرزویش که دیدار محبوب بود نائل آمد و عند ربهم یرزقون شد.
این کتاب داستان‌هایی را از نزدیکان و دوستان ایشان روایت می‌کند.

هر کسی او را می‌دید دیگر نمی توانست به راحتی از او دل بکند. مصطفی قانون جذب را خوب بلد بود. می‌دانست چه کار کند تا یکی را جذب بسیج و دم و دستگاه امام حسین(ع) کند. پدرش می‌گفت: «مصطفی به مادرش گفته شما دعا کن من موثر باشم، شهید شدم یا نشدم مهم نیست!»

مصطفی صدرزاده از تابستان سال 1392 و تا زمان شهادت چندین بار برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به سوریه اعزام می‌شود و هر بار هم با یک عنوان، بار اول به عنوان آشپز یک گروه و تا زمانی که به عنوان یک افغانی وارد تیپ فاطمیون می‌شوند و فرمانده گردان عمار این تیپ می‌شوند. ایشان صرف دو ماه می‌تواند لهجه افغانستانی را یاد می‌گیرد و وارد تیپ فاطمیون می‌شود.

شهید مصطفی صدرزاده در تاریخ 1 آبان 1394 مصادف با ظهر تاسوعا در عملیات محرم در حومه حلب در درگیری با داعش به شهادت می‌رسند.

خرید کتاب قرار بی قرار

خرید کتاب قرار بی قرار در فراکتاب با تخفیف ویژه در دسترس شماست و همچنین نسخه الکترونیک برای دانلود عرضه شده است.

کتاب قرار بی قرار

دانلود کتاب قرار بی قرار pdf

این کتاب، به قلم فاطمه سادات افقه(نویسنده کتاب) به روایت داستان هایی از شهید مدافع حرم شهید مصطفی صدرزاده، از زبان آشنایان و دوستان شهید با نام جهادی «سید ابراهیم» فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر مقتدر فاطمیون می‌پردازد.

دانلود کتاب قرار بی قرار

بخشی از متن کتاب قرار بی قرار

بعد از شهادت شهید قاسمی دانا شور و ولولۀ خاصی در مشهد به پا شد. خیلی دلم می‌خواست بروم سوریه و مدافع حرم شوم. به هر دری زدم تا از طریق سپاه وارد شوم؛ اجازه ندادند.
مجبور شدم از گذرنامۀ افغانستانی استفاده کنم و در قالب نیروهای لشکر فاطمیون، سال 1393 راهی سوریه شوم و جزئی از گردان عمار باشم.

برای اولین بار سیدابراهیم را در آنجا دیدم. محل اقامت ما در یک مدرسه بود. هر کلاس برای ده، دوازده نفر گنجایش داشت. بعد از چهار، پنج روز آنقدر شیفتۀ صمیمیت و نورانیت سید شدم که دلم طاقت نیاورد. یک گوشه ای گیرش آوردم و گفتم: «سیدجان می خوام یه چیزی بگم!»

نگذاشت ادامه بدهم، بلافاصله گفت: «میدونم ایرانی هستی! » خیلی از زمان آشناییمان نگذشته بود که رفتارهای سیدابراهیم مرا مجذوب خود کرد. یک ماهی که گذشت برای مرخصی به تهران برگشت. قبل از رفتن، مرا به عنوان معاون خودش به نیروها معرفی کرد.

علی مهدوی
علی مهدوی
من علی مهدوی هستم. فارغ التحصیل کارشناسی فن‌آوری اطلاعات و از سال 1392 در فراکتاب در حال فعالیت هستم ... بیوگرافی کامل
دیدگاه شما چیست؟
شما اولین نفری باشید که درباره این مطلب نظر می دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *