دسته‌بندی‌ها:
آموزشی اخبار و رویدادهای حوزه کتاب بررسی و نقد کتاب خلاصه کتاب عمومی مسابقات و چالش های کتابخوانی معرفی انتشارات معرفی کتاب معرفی نویسندگان و مترجمان
مجله فراکتاب
پیش فرض

خلاصه کتاب شاید پیش از اذان صبح

فروردین 1402 . علی مهدوی

خلاصه کتاب شاید پیش از اذان صبح

خلاصه کتاب شاید پیش از اذان صبح روایتگر سبک زندگی و سیر و سلوک حاج قاسم در پستی و بلندی‌های زندگی و دوران فرماندهی‌اش می‌باشد و می‌تواند ایشان را در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و نظامی به خوبی به تصویر بکشد. نویسنده در گوشه‌ای از کتاب می‌نویسد:«سلام حاجی. تصمیم دارم این نوشته‌ها را یک روز در قالب کتابی چاپ کنم، شاید هم بماند برای بعد از مرگم که لابد یک مرگ لوس و بی‌مزه خواهد بود، نه مثل مرگ شما سرخ و طوفانی و جریان ‌ساز. بالاخره فرق است میان یک ‌لاقبایی مثل من که در خانه نشسته‌ام و مجاهدی مثل تو که چهل سال پوتین از پا درنیاورده‌ای.شما حماسه سرودید و ما به نام شما فقط ترانه سرودیم و نان در آوردیم.»

خرید کتاب شاید پیش از اذان صبح

نسخه الکترونیک و چاپی این کتاب را در نرم افزار یا سایت فراکتاب خریداری کنید.

22 تخفیف

شاید پیش از اذان صبح

کتاب شاید پیش از اذان صبح در وصف سردار دل ها، حاج قاسم سلیمانی به قلم احمد یوسف زاده به نگارش در آمده است. نویسنده با قلمی زیبا از خاطرات سال های دور ...
احمد یوسف زاده
نویسنده
انتشارات سوره مهر
ناشر
پیش نمایش و خرید
پیش نمایش و خرید

نویسنده کتاب پیش از اذان صبح

احمد یوسف زاده، نویسنده کتاب شاید پیش از اذان صبح متولد سال 1344 در کرمان است و در نوجوانی در عملیات غرورآفرین بیت المقدس در حالی که از نیروهای زیرمجموعه سردار سلیمانی است به اسارت نیروهای بعثی درمی‌آید. او تا پس از پایان جنگ و در سال 1369 در اسارت باقی می‌ماند. دو کتاب آن 23 نفر و اردوگاه اطفال که خاطرات احمد یوسف زاده از سال‌های اسارت است نیز از او منتشر شده است و هر دو این کتاب‌ها نیز در فراکتاب در فرمت چاپی و دیجیتال در دسترس است. احمد یوسف زاده هم اکنون مدیر امور فرهنگی دانشگاه شهید باهنر کرمان است.

برشی از متن کتاب

حاجی جان، تابستان نود و شش را ایرانی ها هیچ وقت از یاد نمی‌برند. چند داعشی به هر طریقی تا مرکز تهران آمدند و مثل مارهای سمی از درهای مجلس شورای اسلامی خزیدند داخل. قاسم عزیز! من به خاطر هشت سال اسارتی که در عراق بودم، کمی زبان عربی یاد گرفته‌ام. جمله آن مزدور داعشی وقتی خشابش را بر سر و روی کارمند بی گناه مجلس خالی می‌کرد یادم نمی رود.

نعره می کشید و می گفت: «اتظنون اننا سنرحل؟» فکر می‌کنید ما می‌رویم؟ داشت می گفت فکر می‌کنید ما از پشت مرزهایتان می‌رویم؟ فکر می‌کنید دست از سرتان برمی‌داریم؟ حاجی! … حاجی! … داعش نقشه‌ها کشیده بود برای ما، اما وقتی دید تو و سربازانت برای دفاع از ایران، خطوط جنگ را تا دمشق و لاذقیه و حمص و خان طومان و ادلب جلو بردید، امیدش برای به حرکت درآوردن ستونی از تویوتاهای شاسی بلند با پرچم های سیاه و مردان ریشوی بی‌ریشه در خیابان‌های کرمانشاه و ایلام ناامید شد. … آن قدر ماندی در غربت که کار داعش را یکسره کردید و آمدی توی تلویزیون و اعلام کردی که «دو ماه دیگر داعش نیست». باورمان نمی‌شد، اما سر دو ماه خبر شکست کامل داعش را اعلام کردی.

علی مهدوی
علی مهدوی
من علی مهدوی هستم. فارغ التحصیل کارشناسی فن‌آوری اطلاعات و از سال 1392 در فراکتاب در حال فعالیت هستم ... بیوگرافی کامل
دیدگاه شما چیست؟
شما اولین نفری باشید که درباره این مطلب نظر می دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *