کتاب آرمان عزیز توسط محمدعلی جابری نوشته شده و انتشارات کتابک به چاپ رسانده است. این کتاب شامل روایت 10 داستان از ویژگی های اخلاقی شهید آرمان علی وردی میباشد. در این مقاله خلاصه کتاب آرمان عزیز را ارئه کردهایم.
کتاب آرمان عزیز
مجموعه ۸ جلدی قهرمان من، به همت محمدعلی جابری – محدثه سادات طباطبایی – عاطفه سادات موسوی – ناهید رحیمی نوشته و توسط انتشارات کتابک برای رده سنی نوجوان منتشر شده است.
از روی دست قهرمانها که نگاه کنی و مانندشان رفتار نمایی، شما هم میتوانی برای دیگران یک قهرمان باشی. مجموعه کتابهای قهرمان من شما را با قهرمانهایی مانند عمو قاسم، داداش ابراهیم، آقا معلم و آقا محسن و … آشنا میکند. کتاب آرمان عزیز درباره ی یکی از قهرمانهایی است که در زمان ما و در کنار ما زندگی میکرده است. شهید آرمان علی وردی یک جوان دهه هشتادی بود که در دفاع از اسلام و ایران خوش درخشید و شد قهرمان بچه های ایران زمین.
خلاصه کتاب آرمان عزیز
کتاب آرمان عزیز زندگی شهید عزیز آرمان علی وردی است که در جریان اغتشاشات سال 1401 در دفاع از کیان ولایت صحنهای ماندگار خلق ساخت و به مقام شهادت رسید. این جوان 21 ساله در مقابل سی نفر از معاندین که او را با سنگ و چوب احاطه کرده بودند ایستادگی نمود و حاضر به توهین به رهبر انقلاب نشد. پس از این حوادث رهبر انقلاب چندین بار از این شهید عزیز تجلیل کردند و او را نمونهای درخشان از نسل جوان انقلابی کشور برشمردند.
در این اثر جدید از مجموعه قهرمان من کودکان ایرانی میتوانند با خواندن این داستانهای کوتاه و روان با زندگی شهید علی وردی آشنا گردند و متوجه شوند چه انتخابهایی او را به این شجاعت و بصیرت رساند. این داستانها با تصاویر زیبایی همراه گشته تا مطالعه را برای کودکان دلنشینتر نماید.
کتاب آرمان عزیز pdf
نسخه الکترونیک این کتاب با استفاده از فایل پی دی اف کتاب آرمان عزیز در فراکتاب منتشر شده است.
آرمان عزیز (کودک)
متن کتاب ارمان عزیز
تقویم را نگاه کرد رفت توی فکر. یکی یکی گزینهها را کنار گذاشت تا رسید به انگشتر عقیق سرخ. پولهایش را جمع کرد و بالاخره انگشتر را خرید. روز تولد حضرت فاطمه که رسید پیش مادرش رفت و گفت: چشمات رو ببند. مادر که چشمهایش را بست. آرمان دستش را گرفت و شروع به بوسیدن کرد. مادر دستی روی سرش کشید و گفت: نکن عزیزم. آرمان سرش را بلند کرد انگشتر را گذاشت توی دست مادر و گفت «مبارکه.» چشمهای مادر پر از خوشحالی بود و داشت از تماشای پسرش لذت میبرد که آرمان نشست روی زمین و خودش را انداخت روی پاهای او خواست آنها را ببوسد اما ما در اجازه نداد و پایش را کشید. آرمان خواهش کرد و گفت: مگه نمیگن بهشت زیر پای مادره. شما دوست نداری من برم بهشت؟
کتاب آرمان عزیز چند صفحه است
این کتاب در 50 صفحه منتشر شده است و در نسخه الکترونیک و چاپی در دسترس شماست.