کتاب دختری کنار شط، اثر عبدالرضا سالمینژاد؛ به روایت زندگی و خاطرات شهید مریم فرهانیان میپردازد. شخصیتی که یک فرمانده نظامی یا طراح نقشههای عملیاتی نیست تا از این منظر بتوان به توانمندیهای فردی و استعدادهای خدادادی مردان جنگ بنگریم. مریم حتی یک رزمنده معمولی نیست که در برخورد مستقیم با دشمن با او خاطراتی ناب و کم تکرار از جنگ را مرور کنیم. بلکه او دختری 22 ساله است که در سالهای آغازین جنگ با انفجاری ساده در مکانی غریب به شهادت میرسد بیآنکه کسی آخرین لحظات او را به تصویر بکشد. اما آن چه که نگارنده را بر این داشته تا زندگی این شهید مقدس را دنبال کند و خواندنش را با تمامی کاستیها به دختران جوان توصیه نماید، فرآیند پختگی، کمال و شکوفایی یک دختر جوان مسلمان است که راه طولانی عرفان صد ساله را در میان برترین مسیر می پیماید.
حاج لطیف
نجابت، تدین، توجه به معنویات و تعصب حاج لطیف بر حرام و حلال، هم از او مردی متدین و با اخلاق ساخته بود و هم تاثیرات روحی و رفتاریاش، خانواده را به یک زبان مشترک در ارتباطات اجتماعی و انتخاب دین مبین اسلام برای سرمشق قرار دادن آن در زندگی روزمره، رسانده بود.
حاج لطیف با زیر نظر داشتن تک تک اعضا خانواده، همواره تلاش مینمود با رفتار، حرکات و گفتههایش فرزندان را افرادی مسئولیتپذیر و مفید برای جامعه بار آورد. او حساسیت خاصی روی شئونات اسلامی خصوصا رفتار دخترانش داشت. خانم فاطمه جوشی که ارتباط خانوادگی منظمی با خانواده حاج لطیف دارد، میگوید: پدر مریم عرب زبان بود، با اینکه در خانوادههای عرب حرف اول و آخر را مرد میزند و اکثر تصمیمها با مرد خانه است و حاج لطیف از نظر اخلاقی، رفتاری و مذهبی خیلی مراقب فرزندانشان بود ولی بچههایش را آزاد گذاشته بود که در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند. آن موقع خیلی نمیتوانستیم پدری را پیدا کنیم که همه دخترها و پسرهایش را بگذارد که در این راه فعالیت بکنند و این قدر آزاد اندیش باشند ولی به نظر من حاج لطیف این طوری بود. من با رفت و شدهایی که با خانه ایشان داشتم، به این مسئله پی بردم. در رابطه با همسایهها نیز خانواده ایشان طوری بود که اصلا روزی نشنیدم حتی یکی از فرزندانش با کسی برخوردی داشته باشد. »
علی فرهانیان بلوغ فکری خانواده خود را مدیون پدرش حاج لطیف میداند:
«محیط پاک خانواده خیلی شرط است. نان حلال و تقید پدر و مادر به مسائل دینی خیلی اثر دارد. پدرم که خدا رحمتش کند، آدم مذهبی بسیار مقیدی بود، سواد دینیاش بسیار بالا بود. او نسبت به بسیاری از مسائل، حساس بود. مثلا ده ماه از انقلاب گذشته بود و ما هنوز تلویزیون نداشتیم و بعد با صحبتهایی که مهدی و دوستانش با پدرم کردند و به او اطمینان خاطر دادند که مطالب منحرف کننده پخش نمیکنند، پدرم راضی شد تلویزیون بخرد. پدرم ابدا زیر بار نمیرفت که فرزندانش ذرهای بخواهند کارهایی را بکنند که بعضی از نوجوانهای آبادانی میکردند. مثلا روی حجاب دخترها خیلی حساس بود، در حالی که در آبادان حجاب به آن صورت متداول نبود و محیط خیلی آزاد بود. پدرم هرگز از یکی از خدماتی که شرکت نفت به کارمندانش میداد، استفاده نکرد. ایشان 36 سال کارمند شرکت نفت بود».
نظر دیگران //= $contentName ?>
این چه وضعشه یکسره بروز رسانی؟...