کتاب راز گمشده مجنون pdf

روایتی مستند بر اساس زندگی سردار شهید علی هاشمی

امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 9,500
نظر شما چیست؟
کتاب راز گمشده مجنون روایتی داستانی و کاملاً واقعی از مرضیه نظرلو است که بخش هایی از زندگی، جنگ و راز و رمزهای سردار بزرگ علی هاشمی را به تصویر می کشد.

علی هاشمی یکی از مردان بزرگ این سرزمین بود که در دفاع از ارزش های ایمانی و انقلابی لحظه ای درنگ نکرد. او عرب زبان بود و در میان عشایر محرومی بزرگ شده بود که سال های سال طعم تلخ نداشتن را لمس کرده بودند. علی در گرمای سوزان این خاک متولد شد، خاکی که مردمانش صاحب اصالتی عمیق و ریشه دار بودند.

علی بزرگ شد. امام (ره) که آمد، او نیز مثل خیلی های دیگر، گمشده ای را که سال ها دنبالش می گشت، پیدا کرد. تا آمد نفسی تازه کند، صدام ناجوانمردانه جنگی سخت را آغاز کرد و آرام و قرار را از مرزنشین ها گرفت.

علی در پایان سن 18 سالگی اش، تیپ 37 نور و سپاه حمیدیه را راه اندازی کرد و در مقابل دشمن، خطی دفاعی را به وجود آورد. او سپاه سوسنگرد را زنده کرد و به ساکنان منطقه جان تازه ای بخشید. عشایر خوزستان هنوز که هنوز است هنگامی که نام او می آید به احترامش برمی خیزیند.

سردار علی هاشمی در سال 1367 هنگام حملات عراقی ها به جزیره مجنون به شهادت رسید. نظرلو این کتاب را در 5 اردیبهشت 1389 به چاپ رساند. پیکر شهید که مدت ها در نیزارهای جزیره آرام گرفته بود، دو هفته بعد از انتشار کتاب به وطن بازگشت و در اهواز به خاک سپرده شد.

در بخشی از کتاب راز گمشده مجنون می خوانیم:

علی، علی... کجایی!؟ علی آقا، چند بار صدات کردم حواست نیست، خلوت کردی؟

سرم را که بر می گردانم "حمید" را می بینم که پشت سرم ایستاده. لبخند می زنم و می گویم: داشتم به خودم فکر می کردم، به گذشته، به اتفّاقاتی که در این چند سال و چند ماه افتاده. "حمید"، به این همه نیرو که اینجا جمع شده اند. به خودمان که توانسته ایم کاری بکنیم یا نه؟ به عملیات به همه چیز.

حمید حالم را خیلی خوب می فهمید. چون با تمام وجودش شرایط هور را درک کرده بود.

- علی آقا ما کارمون رو کردیم.

- "حمید" دوباره به بچّه ها تأکید کن. نیروهای نصرت فقط راهنمای گردان ها و گروهان ها هستند بچّه ها رو می ذارند سرِ خطّ و برمی گردند. خودم هم با اوّلین هلی کوپتر می رم و فرمانده ها رو به جزیره می رسونم.

حمید رفت تا پیغامم را برساند. فکر می کنم همه چیز آماده است. در هور چند جا را علامت گذاری کرده ایم و رویش سطل گذاشته ایم و چراغ روشن کرده ایم تا هلی کوپتر در شب مسیر را گم نکند. سکوت مرداب دارد کم کم به هم می ریزد. چشم که می چرخانم در همه جا نیروهایی را می بینم که هر کدام مشغول کاری هستند. لشکر عاشورا و لشکر کربلا قرار است در جزیره عمل کنند و منطقه ی طلائیه را هم به بچّه های لشکر 27 سپرده اند. بیسیم چی کنارم نشسته است و همه ی فرماندهان منتظرند. هلی کوپتر آماده است. صدای فرماندهی از پشت بیسیم شنیده می شود:

بسم الله الرحمن الرحیم، یا رسول الله، یا رسول الله، یا رسول الله.
صفحات کتاب :
208
کنگره :
PIR8253‭‬ ‭/ظ25‏‫‬‭‬‭ر2 1390
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
4154788
شابک :
978-600-5262-42-1
سال نشر :
1390

کتاب های مشابه راز گمشده مجنون