نظر شما چیست؟
بوقلمون کوچولو در حال قدم زدن توی مزرعه بود که یک­دفعه چشمش به تمشک­ های درشتی که روی درخت معلوم بودند افتاد.

جوجه که کنارش ایستاده بود گفت: خیلی شیرین و خوش­مزه هستند

خوک گفت: ولی خیلی بلنده، دستمون بهشون نمیرسه

مرغ سرش رو تکون داد و گفت: خیلی بلندن؛ امروز چیزی بهمون نمیرسه

هر چهارتا دوست به تمشک ­ها نگاه کردند و با ناراحتی به­ طرف برکه حرکت کردند.

کتاب های مشابه بوقلمون کوچولو